بسیار پرمشغله بودن، کلی کار روی سر کسی ریختن، وقت سر خاراندن نداشتن، بسیار سرشلوغ بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I can't help you; I have a lot on my plate nowadays.
نمیتونم بهت کمک کنم؛ اینروزا وقت سر خاروندن هم ندارم.
I can't join the new project; I already have a lot on my plate.
نمیتوانم به پروژه بپیوندم؛ همینجوریشم کلی کار روی سرم ریخته.
She can't join us for dinner because she has a lot on her plate this week.
او نمیتواند برای شام به ما بپیوندد زیرا این هفته سرش بسیار شلوغ است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «have a lot on one's plate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/have-a-lot-on-ones-plate