با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

صمیمی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • نزدیک
  • فونتیک فارسی

    samimi
  • صفت
    intimate, close, sincere, heartfelt, cordial, fast, devout, hearty, near, tightknit, bosom, true, truehearted, familiar, boon, convivial, caring, warm, friendly
    • - یک خانواده‌ی صمیمی

    • - a tightknit family
    • - به غیر از خانواده‌ام دوستان صمیمی زیادی ندارم.

    • - Apart from my family, I don't have many close friends.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد صمیمی

ارجاع به لغت صمیمی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «صمیمی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/صمیمی

پیشنهاد بهبود معانی