آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ شهریور ۱۴۰۴

    Baby

    ˈbeɪbi ˈbeɪbi

    گذشته‌ی ساده:

    babied

    شکل سوم:

    babied

    سوم‌شخص مفرد:

    babies

    وجه وصفی حال:

    babying

    شکل جمع:

    babies

    معنی baby | جمله با baby

    noun countable A1

    بچه، کودک، طفل، نوزاد

    baby, بچه، کودک، طفل، نوزاد
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    She had her first baby last month.

    اولین نوزادش ماه پیش متولد شد.

    The little baby smiled when he saw his father’s face.

    طفل کوچک وقتی چهره‌ی پدرش را دید، لبخند زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They all went to the picnic and I was left holding the baby.

    آن‌ها همه به پیک‌نیک رفتند و همه‌ی کارها را به عهده‌ی من گذاشتند.

    baby teeth

    دندانهای شیری

    noun countable A2

    توله، جوجه، بره، کره، بچه (حیوان)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The cat is feeding her babies.

    گربه دارد به بچه‌هایش شیر می‌دهد.

    The mare stayed close to her baby horse in the field.

    مادیان در مزرعه نزدیک کره‌ اسب خود ماند.

    noun countable

    ناپسند بچه، بچه‌ننه، لوس (بزرگسالی که رفتاری نابالغ دارد)

    Don't be a baby; it didn't hurt that much.

    بچه‌بازی درنیار؛ آن‌قدرها درد نداشت.

    Don’t be a baby, it’s just a small scratch.

    بچه‌بازی درنیار، این فقط خراشی کوچک است.

    noun countable

    کوچک‌ترین عضو، خردسال‌ترین عضو، کم‌سن‌ترین عضو (گروه یا خانواده)

    Even though he’s an adult now, his siblings still call him the baby.

    بااینکه حالا بزرگسال است، خواهر و برادرهایش هنوز او را بچه صدا می‌زنند.

    At 19, he was the baby of the team.

    او در ۱۹ سالگی کوچک‌ترین عضو تیم بود.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی عزیزم، عشقم، جانم، دلبندم

    Open the window, baby, and come sit by me.

    عزیزم پنجره را باز کن و کنارم بنشین.

    Happy birthday, baby! I hope all your wishes come true.

    تولدت مبارک دلبندم! امیدوارم همه‌ی آرزوهایت برآورده شود.

    noun countable informal

    کارِ مورد علاقه‌ی کسی، دغدغه، مسئولیت

    That book is her baby; she spent five years writing it.

    آن کتاب عشق اوست؛ پنج سال برای نوشتنش وقت گذاشته است.

    The charity project has been his baby for years.

    این پروژه‌ی خیریه سال‌هاست مسئولیت اصلی او بوده است.

    verb - transitive informal

    تر و خشک کردن، ناز کشیدن، لوس کردن

    He is used to being babied by his wife.

    عادت کرده است که زنش او را تر و خشک کند.

    They babied their son so much that he became dependent.

    آن‌ها پسرشان را آن‌قدر لوس کردند که وابسته شد.

    verb - transitive

    مراقبت کردن، مواظبت کردن، رسیدگی کردن

    She babied her collection of rare books.

    او از مجموعه کتاب‌های کمیابش خیلی مواظبت می‌کرد.

    The car has been babied since the day it was bought.

    از روزی که این ماشین خریداری شده، با احتیاط زیادی نگهداری شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to baby a cat

    از گربه‌ای مواظبت کردن

    adjective

    توله، جوجه، بره، کره، بچه (حیوان)

    A baby bird had fallen from the nest.

    جوجه‌پرنده از لانه افتاده بود.

    Tourists took pictures of the baby monkeys in the jungle.

    گردشگران از بچه‌میمون‌ها در جنگل عکس گرفتند.

    adjective

    بچه، طفل، نوزاد

    He smiled proudly while holding his baby girl.

    او با افتخار درحالی‌که نوزاد دخترش را در آغوش گرفته بود لبخند زد.

    The nurse wrapped the baby boy in a soft blanket.

    پرستار، نوزاد پسر را در پتوی نرم پیچید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    my baby brother

    کوچکترین (کم‌سال‌ترین) برادر من

    adjective

    کوچک، مینیاتوری (سبزی‌جات)

    The salad was made with baby lettuce and cherry tomatoes.

    سالاد با کاهوی کوچک و گوجه‌فرنگی گیلاسی درست شده بود.

    Baby vegetables are often sweeter and more tender than regular ones.

    سبزیجات مینیاتوری اغلب شیرین‌تر و لطیف‌تر از انواع معمولی هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    baby food

    خوراک کودک

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد baby

    1. adjective miniature
      Synonyms:
      small little tiny mini minute wee petite diminutive midget dwarf youthful babyish
      Antonyms:
      large big giant
    1. noun infant
      Synonyms:
      child infant babe newborn kid toddler tot little one bundle nipper youngster bambino crawler suckling papoose bairn chick button dumpling tad little darling little doll little angel cherub buttercup angelface preemie write-off deduction dividend nursling
      Antonyms:
      adult adolescent
    1. verb treat like a child
      Synonyms:
      spoil pamper indulge cater to coddle humor satisfy please serve pet nurse foster cherish dote on cosset cuddle overindulge dandle

    Collocations

    change a baby

    کهنه‌ی بچه را عوض کردن

    rock a baby to sleep

    با تکان دادن بچه را خواب کردن

    baby is due

    موعد زایمان بچه است، زمان تولد بچه فرا رسیده

    change the baby

    عوض کردن پوشک بچه

    expecting a baby

    در انتظار بچه بودن، باردار بودن

    Collocations بیشتر

    have a baby

    بچه دار شدن

    newborn baby

    نوزاد تازه متولد شده

    baby turtle

    بچه‌لاک‌پشت

    Idioms

    to be left holding the baby

    (عامیانه) مجبور به انجام کاری شدن (به خاطر شانه خالی کردن دیگران)، (کارها) روی دست کسی افتادن

    to throw the baby out with the bathwater

    تر و خشک را با هم سوزاندن، خوب و بد را با هم از دست دادن

    سوال‌های رایج baby

    معنی baby به فارسی چی میشه؟

    واژه "baby" در زبان انگلیسی به معنای "نوزاد" یا "کودک کوچک" است و معمولاً به فرزندان تازه متولد شده تا سن حدود دو یا سه سالگی اطلاق می‌شود. این واژه به عنوان یک اصطلاح محبت‌آمیز نیز برای اشاره به افراد بزرگ‌تر در موقعیت‌های غیررسمی یا در روابط عاشقانه استفاده می‌شود. در ادامه به بررسی معانی، نکات جالب و توضیحات مرتبط با این واژه می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها:

    1. نوزاد: اصلی‌ترین معنی "baby" به نوزادان اشاره دارد. نوزادان معمولاً در ۰ تا ۱۲ ماهگی به این نام خوانده می‌شوند و در این دوره به شدت به مراقبت و توجه نیاز دارند.

    2. کودک کوچک: پس از نوزادی، "baby" به کودکان کوچک‌تر از دو یا سه سال نیز اطلاق می‌شود. در این سنین، کودکان به سرعت در حال رشد و یادگیری هستند.

    3. اصطلاح محبت‌آمیز: "baby" به عنوان یک اصطلاح محبت‌آمیز برای خطاب به همسر یا معشوق نیز استفاده می‌شود. این کاربرد در فرهنگ‌های مختلف به ویژه در روابط نزدیک رایج است.

    4. در زبان محاوره‌ای: در زبان محاوره‌ای، "baby" می‌تواند به معنای "دوست‌داشتنی" یا "عزیز" نیز استفاده شود. به عنوان مثال، در مکالمات غیررسمی، افراد می‌توانند یکدیگر را "baby" صدا کنند.

    نکات جالب:

    1. رشد و توسعه: نوزادان در سال اول زندگی خود به طور قابل توجهی رشد می‌کنند. آن‌ها در این زمان به تدریج مهارت‌های حرکتی، زبانی و اجتماعی را یاد می‌گیرند. این دوره از زندگی آن‌ها به شدت حساس و حیاتی است.

    2. تاثیر موسیقی: مطالعات نشان داده‌اند که گوش دادن به موسیقی می‌تواند بر رشد شناختی نوزادان تأثیر مثبت داشته باشد. موسیقی نه تنها به آرامش نوزادان کمک می‌کند، بلکه می‌تواند مهارت‌های زبانی آن‌ها را نیز تقویت کند.

    3. نوزادان و خواب: نوزادان تقریباً 16 تا 18 ساعت در روز می‌خوابند. خواب کافی برای رشد و توسعه آن‌ها بسیار مهم است و به تقویت سیستم ایمنی و یادگیری کمک می‌کند.

    4. ارتباط عاطفی: نوزادان به طور طبیعی به صداها و چهره‌های آشنا واکنش نشان می‌دهند. این واکنش‌ها به ایجاد رابطه عاطفی بین نوزاد و والدین کمک می‌کند و احساس امنیت را در آن‌ها تقویت می‌کند.

    5. زبان‌آموزی: نوزادان در سنین بسیار پایین شروع به یادگیری زبان می‌کنند. آن‌ها با گوش دادن به صداها و لحن‌های مختلف به تدریج توانایی‌های زبانی خود را توسعه می‌دهند. این فرآیند به نام "زبان‌آموزی پیش از تولد" نیز شناخته می‌شود.

    گذشته‌ی ساده baby چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده baby در زبان انگلیسی babied است.

    شکل سوم baby چی میشه؟

    شکل سوم baby در زبان انگلیسی babied است.

    شکل جمع baby چی میشه؟

    شکل جمع baby در زبان انگلیسی babies است.

    وجه وصفی حال baby چی میشه؟

    وجه وصفی حال baby در زبان انگلیسی babying است.

    سوم‌شخص مفرد baby چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد baby در زبان انگلیسی babies است.

    ارجاع به لغت baby

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «baby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/baby

    لغات نزدیک baby

    • - babur
    • - babushka
    • - baby
    • - baby beef
    • - baby blue-eyes
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.