to relinquish, to give up (someone or something), to forgo, to become gloomy, to become sad
to relinquish
to give up
to forgo
to become gloomy
to become sad
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او تصمیم گرفت از خانهی کودکیاش دل بکند و به شهر نقلمکان کند.
She decided to give up her childhood home and move to the city.
شاه مجبور شد از تخت سلطنت دل بکند.
The king was forced to relinquish the throne.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دل کندن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دل کندن