آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Newborn

ˈnuːbɔːrn ˈnjuːbɔːn

معنی newborn | جمله با newborn

adjective

تازه متولد‌شده، تازه زاییده‌شده

The newborn baby slept peacefully in her crib.

نوزاد تازه متولد‌شده با آرامش در گهواره‌اش خوابید.

The parents marveled at their newborn daughter's tiny fingers and toes.

والدین از انگشتان کوچک دست و پای دختر تازه متولدشده‌ی خود شگفت‌زده شدند.

noun countable

نوزاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The newborn let out a cry as it entered the world.

نوزاد با ورود به دنیا گریه‌ای سر داد.

We celebrated the arrival of the newborn with balloons and gifts.

ورود نوزاد را با بادکنک و هدایا جشن گرفتیم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد newborn

  1. noun infant
    Synonyms:

ارجاع به لغت newborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «newborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/newborn

لغات نزدیک newborn

پیشنهاد بهبود معانی