تازه متولدشده، تازه زاییدهشده
The newborn baby slept peacefully in her crib.
نوزاد تازه متولدشده با آرامش در گهوارهاش خوابید.
The parents marveled at their newborn daughter's tiny fingers and toes.
والدین از انگشتان کوچک دست و پای دختر تازه متولدشدهی خود شگفتزده شدند.
نوزاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The newborn let out a cry as it entered the world.
نوزاد با ورود به دنیا گریهای سر داد.
We celebrated the arrival of the newborn with balloons and gifts.
ورود نوزاد را با بادکنک و هدایا جشن گرفتیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «newborn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/newborn