گذشتهی ساده:
servedشکل سوم:
servedسومشخص مفرد:
servesوجه وصفی حال:
servingشکل جمع:
servesسرو کردن، پذیرایی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
Mehri served the chicken with rice.
مهری مرغ را با پلو سرو کرد.
The waiter served drinks to all the guests.
پیشخدمت به همهی مهمانان نوشیدنی سرو کرد.
Please serve me some rice.
لطفاً قدری برنج برایم بکش.
Dinner will be served at eight.
ساعت هشت شام داده میشود.
خدمت کردن، کار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She serves in a grocery store.
او در یک بقالی کار میکند.
He preferred to serve in the navy.
او ترجیح داد در نیروی دریایی خدمت کند.
He served his nation as commander in three wars.
او در سه جنگ به عنوان فرمانده به کشورش خدمت کرد.
For fifty years he served the household of a merchant.
پنجاه سال در خانهی تاجری نوکری کرد.
She considered it her duty to serve the people.
خدمتگزاری مردم را وظیفهی خود میدانست.
He served on a jury twice.
دو بار در هیئت داوران (دادگاه) عضو بود.
He served as mayor for seven years.
او هفت سال شهردار بود (در سمت شهردار خدمت کرد).
to serve in the army
در ارتش خدمت کردن
a doctor who served in this hospital for years
پزشکی که سالها در این بیمارستان خدمت میکرد
to fear God and serve mankind
از خدا ترسیدن و به مردم خدمت کردن
He serves two churches.
او در دو کلیسا کشیشی میکند.
مفید بودن، سودمند بودن، نقش داشتن بهعنوان چیزی
It serves our national interest.
برای منافع ملی ما خوب است.
Seals serve as signatures.
مهر به جای امضا به کار میرود.
Nothing served to give him courage as did faith.
ظاهراً هیچچیز مانند ایمان به او قوت قلب نمیداد.
The slightest smile would serve him for encouragement.
کمترین لبخند او را تشویق میکرد.
a tool that serves many purposes
ابزاری که خیلی به درد میخورد
انگلیسی آمریکایی به درد خوردن، مفید بودن، سودمند بودن
Learning new skills serves you in both personal and professional life.
یادگیری مهارتهای جدید در زندگی شخصی و حرفهای برای تو مفید است.
Hard work often serves you in the long run.
کار سخت اغلب در طولانیمدت به دردت میخورد.
He served me ill.
حق مرا خوب ادا نکرد.
it served him right!
حقش بود!
to be cruelly served
مورد ظلم قرار گرفتن
خدمترسانی کردن، تأمین کردن، ارائه دادن
Schools serve children by offering education and support.
مدارس با ارائهی آموزش و حمایت به کودکان خدمترسانی میکنند.
The NGO provides clean water to remote villages.
سازمان غیرانتفاعی آب سالم را برای روستاهای دورافتاده تأمین میکند.
This school only serves the blind.
این مدرسه ویژهی نابینایان است.
a hospital that serves the entire city
بیمارستانی که همهی شهر را زیر پوشش دارد
He served mass every Sunday.
هر یکشنبه مراسم عشای ربانی را سرپرستی میکرد.
خدمت کردن (به مشتری)
Shops must serve their customers with respect.
فروشگاهها باید به مشتریان خود با احترام خدمت کنند.
The waiter served the guests politely.
پیشخدمت به مهمانان بهشکلی مؤدبانه خدمت کرد.
سپری کردن، گذراندن
He served a year in prison.
او یک سال زندانی بود.
Soldiers often serve in remote areas for several years.
سربازان اغلب چند سال در مناطق دورافتاده سپری میکنند.
ورزش توپ را زدن، سرویس زدن (تنیس و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
She practiced serving every day to improve her tennis skills.
او هر روز سرویس زدن را تمرین میکرد تا مهارتهای تنیس خود را بهبود دهد.
He served the ball powerfully to start the match.
او برای شروع مسابقه، توپ را با قدرت سرویس زد.
حقوق ابلاغ کردن، تحویل دادن (برگههای حقوقی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
He was served a summon.
احضاریهی دادگاه را به او دادند.
The notice was handed over to the tenant yesterday.
ابلاغیه دیروز به مستأجر تحویل داده شد.
ورزش سرویس، ضربهی آغاز (تنیس و...)
همچنین میتوان از service استفاده کرد.
It is very hard to return his serve.
برگرداندن سرویس او خیلی دشوار است.
Winning the first serve can give a player confidence.
بردن سرویس اول میتواند به بازیکن اعتمادبهنفس بدهد.
اگر وضع مناسب باشد، اگر فرصتی دست بدهد
به درد کاری خوردن، به کار خوردن
نیازهای کسی را برآورده کردن، به درد کار کسی خوردن
رسماً اطلاع دادن، اخطار رسمی کردن
to serve a subpoena on someone
فراخواننامه (یا احضاریهی) رسمی به کسی دادن
serve a sentence of (period of time)
گذراندن دوره محکومیت (مدت زمان)
دوره محکومیت را گذراندن
اگر درست یادم باشد، اگر اشتباه نکنم
اگر اشتباه نکنم، اگر درست یادم باشد، اگر حافظهام دست بدهد
ابنالوقت بودن، نان را به نرخ روز خوردن
دو دوزه بازی کردن، دو ارباب داشتن
(عامیانه) زندانی بودن
گذشتهی ساده serve در زبان انگلیسی served است.
شکل سوم serve در زبان انگلیسی served است.
شکل جمع serve در زبان انگلیسی serves است.
وجه وصفی حال serve در زبان انگلیسی serving است.
سومشخص مفرد serve در زبان انگلیسی serves است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «serve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/serve