آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۴

    Serve

    sɜːrv sɜːv

    گذشته‌ی ساده:

    served

    شکل سوم:

    served

    سوم‌شخص مفرد:

    serves

    وجه وصفی حال:

    serving

    شکل جمع:

    serves

    معنی serve | جمله با serve

    verb - intransitive verb - transitive A2

    سرو کردن، پذیرایی کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Mehri served the chicken with rice.

    مهری مرغ را با پلو سرو کرد.

    The waiter served drinks to all the guests.

    پیشخدمت به همه‌ی مهمانان نوشیدنی سرو کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Please serve me some rice.

    لطفاً قدری برنج برایم بکش.

    Dinner will be served at eight.

    ساعت هشت شام داده می‌شود.

    verb - intransitive verb - transitive C1

    خدمت کردن، کار کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She serves in a grocery store.

    او در یک بقالی کار می‌کند.

    He preferred to serve in the navy.

    او ترجیح داد در نیروی دریایی خدمت کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He served his nation as commander in three wars.

    او در سه جنگ به عنوان فرمانده به کشورش خدمت کرد.

    For fifty years he served the household of a merchant.

    پنجاه سال در خانه‌ی تاجری نوکری کرد.

    She considered it her duty to serve the people.

    خدمتگزاری مردم را وظیفه‌ی خود می‌دانست.

    He served on a jury twice.

    دو بار در هیئت داوران (دادگاه) عضو بود.

    He served as mayor for seven years.

    او هفت سال شهردار بود (در سمت شهردار خدمت کرد).

    to serve in the army

    در ارتش خدمت کردن

    a doctor who served in this hospital for years

    پزشکی که سال‌ها در این بیمارستان خدمت می‌کرد

    to fear God and serve mankind

    از خدا ترسیدن و به مردم خدمت کردن

    He serves two churches.

    او در دو کلیسا کشیشی می‌کند.

    verb - intransitive verb - transitive C1

    مفید بودن، سودمند بودن، نقش داشتن به‌عنوان چیزی

    It serves our national interest.

    برای منافع ملی ما خوب است.

    Seals serve as signatures.

    مهر به جای امضا به کار می‌رود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Nothing served to give him courage as did faith.

    ظاهراً هیچ‌چیز مانند ایمان به او قوت قلب نمی‌داد.

    The slightest smile would serve him for encouragement.

    کمترین لبخند او را تشویق می‌کرد.

    a tool that serves many purposes

    ابزاری که خیلی به درد می‌خورد

    verb - intransitive verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی به درد خوردن، مفید بودن، سودمند بودن

    Learning new skills serves you in both personal and professional life.

    یادگیری مهارت‌های جدید در زندگی شخصی و حرفه‌ای برای تو مفید است.

    Hard work often serves you in the long run.

    کار سخت اغلب در طولانی‌مدت به دردت می‌خورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He served me ill.

    حق مرا خوب ادا نکرد.

    it served him right!

    حقش بود!

    to be cruelly served

    مورد ظلم قرار گرفتن

    verb - transitive

    خدمت‌رسانی کردن، تأمین کردن، ارائه دادن

    Schools serve children by offering education and support.

    مدارس با ارائه‌ی آموزش و حمایت به کودکان خدمت‌رسانی می‌کنند.

    The NGO provides clean water to remote villages.

    سازمان غیرانتفاعی آب سالم را برای روستاهای دورافتاده تأمین می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This school only serves the blind.

    این مدرسه ویژه‌ی نابینایان است.

    a hospital that serves the entire city

    بیمارستانی که همه‌ی شهر را زیر پوشش دارد

    He served mass every Sunday.

    هر یکشنبه مراسم عشای ربانی را سرپرستی می‌کرد.

    verb - transitive B1

    خدمت کردن (به مشتری)

    Shops must serve their customers with respect.

    فروشگاه‌ها باید به مشتریان خود با احترام خدمت کنند.

    The waiter served the guests politely.

    پیشخدمت به مهمانان به‌شکلی مؤدبانه خدمت کرد.

    verb - transitive C2

    سپری کردن، گذراندن

    He served a year in prison.

    او یک سال زندانی بود.

    Soldiers often serve in remote areas for several years.

    سربازان اغلب چند سال در مناطق دورافتاده سپری می‌کنند.

    verb - intransitive verb - transitive

    والیبال ورزش توپ را زدن، سرویس زدن (والیبال، تنیس و...)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    She practiced serving every day to improve her tennis skills.

    او هر روز سرویس زدن را تمرین می‌کرد تا مهارت‌های تنیس خود را بهبود دهد.

    He served the ball powerfully to start the match.

    او برای شروع مسابقه، توپ را با قدرت سرویس زد.

    verb - transitive

    حقوق ابلاغ کردن، تحویل دادن (برگه‌های حقوقی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    He was served a summon.

    احضاریه‌ی دادگاه را به او دادند.

    The notice was handed over to the tenant yesterday.

    ابلاغیه دیروز به مستأجر تحویل داده شد.

    noun countable

    والیبال ورزش سرویس، ضربه‌ی آغاز (والیبال، تنیس و...)

    همچنین می‌توان از service استفاده کرد.

    It is very hard to return his serve.

    برگرداندن سرویس او خیلی دشوار است.

    Winning the first serve can give a player confidence.

    بردن سرویس اول می‌تواند به بازیکن اعتمادبه‌نفس بدهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد serve

    1. verb aid, help; supply
      Synonyms:
      help assist give provide supply deliver present arrange attend to be of use be of assistance care for deal distribute dish up do for handle hit minister to nurse oblige play provision set out succor wait on work for
      Antonyms:
      take receive
    1. verb act, do
      Synonyms:
      work do perform function complete fulfill discharge labor pass attend follow observe agree accept obey carry on be employed by go through subserve hearken officiate toil
      Antonyms:
      refuse refrain
    1. verb suffice; do the work of
      Synonyms:
      work do suit satisfy answer apply fit avail function content benefit advantage profit suffice be useful be of use make be acceptable be adequate be good enough fill the bill do duty as answer the purpose work for

    Collocations

    if the occasion serves

    اگر وضع مناسب باشد، اگر فرصتی دست بدهد

    serve a purpose

    به درد کاری خوردن، به کار خوردن

    serve one's needs

    نیازهای کسی را برآورده کردن، به درد کار کسی خوردن

    serve notice

    رسماً اطلاع دادن، اخطار رسمی کردن

    to serve a subpoena on someone

    فراخوان‌نامه (یا احضاریه‌ی) رسمی به کسی دادن

    Collocations بیشتر

    serve a sentence of (period of time)

    گذراندن دوره محکومیت (مدت زمان)

    serve out a sentence

    دوره محکومیت را گذراندن

    Idioms

    if my memory serves

    اگر درست یادم باشد، اگر اشتباه نکنم

    اگر اشتباه نکنم، اگر درست یادم باشد، اگر حافظه‌ام دست بدهد

    serve the time (or the hour)

    ابن‌الوقت بودن، نان را به نرخ روز خوردن

    serve two masters

    دو دوزه بازی کردن، دو ارباب داشتن

    do (or serve) time

    (عامیانه) زندانی بودن

    لغات هم‌خانواده serve

    noun
    servant, serve, server, service, disservice, serving, servery, servicing, servility, servitude
    adjective
    serviceable, servile, serving
    verb - transitive
    serve, service

    سوال‌های رایج serve

    گذشته‌ی ساده serve چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده serve در زبان انگلیسی served است.

    شکل سوم serve چی میشه؟

    شکل سوم serve در زبان انگلیسی served است.

    شکل جمع serve چی میشه؟

    شکل جمع serve در زبان انگلیسی serves است.

    وجه وصفی حال serve چی میشه؟

    وجه وصفی حال serve در زبان انگلیسی serving است.

    سوم‌شخص مفرد serve چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد serve در زبان انگلیسی serves است.

    ارجاع به لغت serve

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «serve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/serve

    لغات نزدیک serve

    • - serval
    • - servant
    • - serve
    • - serve a purpose
    • - serve a sentence of (period of time)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.