آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Serve

sɜːrv sɜːv

گذشته‌ی ساده:

served

شکل سوم:

served

سوم‌شخص مفرد:

serves

وجه وصفی حال:

serving

شکل جمع:

serves

معنی serve | جمله با serve

verb - intransitive verb - transitive A2

سرو کردن، پذیرایی کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

Mehri served the chicken with rice.

مهری مرغ را با پلو سرو کرد.

The waiter served drinks to all the guests.

پیشخدمت به همه‌ی مهمانان نوشیدنی سرو کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Please serve me some rice.

لطفاً قدری برنج برایم بکش.

Dinner will be served at eight.

ساعت هشت شام داده می‌شود.

verb - intransitive verb - transitive C1

خدمت کردن، کار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

She serves in a grocery store.

او در یک بقالی کار می‌کند.

He preferred to serve in the navy.

او ترجیح داد در نیروی دریایی خدمت کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He served his nation as commander in three wars.

او در سه جنگ به عنوان فرمانده به کشورش خدمت کرد.

For fifty years he served the household of a merchant.

پنجاه سال در خانه‌ی تاجری نوکری کرد.

She considered it her duty to serve the people.

خدمتگزاری مردم را وظیفه‌ی خود می‌دانست.

He served on a jury twice.

دو بار در هیئت داوران (دادگاه) عضو بود.

He served as mayor for seven years.

او هفت سال شهردار بود (در سمت شهردار خدمت کرد).

to serve in the army

در ارتش خدمت کردن

a doctor who served in this hospital for years

پزشکی که سال‌ها در این بیمارستان خدمت می‌کرد

to fear God and serve mankind

از خدا ترسیدن و به مردم خدمت کردن

He serves two churches.

او در دو کلیسا کشیشی می‌کند.

verb - intransitive verb - transitive C1

مفید بودن، سودمند بودن، نقش داشتن به‌عنوان چیزی

It serves our national interest.

برای منافع ملی ما خوب است.

Seals serve as signatures.

مهر به جای امضا به کار می‌رود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Nothing served to give him courage as did faith.

ظاهراً هیچ‌چیز مانند ایمان به او قوت قلب نمی‌داد.

The slightest smile would serve him for encouragement.

کمترین لبخند او را تشویق می‌کرد.

a tool that serves many purposes

ابزاری که خیلی به درد می‌خورد

verb - intransitive verb - transitive

انگلیسی آمریکایی به درد خوردن، مفید بودن، سودمند بودن

Learning new skills serves you in both personal and professional life.

یادگیری مهارت‌های جدید در زندگی شخصی و حرفه‌ای برای تو مفید است.

Hard work often serves you in the long run.

کار سخت اغلب در طولانی‌مدت به دردت می‌خورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He served me ill.

حق مرا خوب ادا نکرد.

it served him right!

حقش بود!

to be cruelly served

مورد ظلم قرار گرفتن

verb - transitive

خدمت‌رسانی کردن، تأمین کردن، ارائه دادن

Schools serve children by offering education and support.

مدارس با ارائه‌ی آموزش و حمایت به کودکان خدمت‌رسانی می‌کنند.

The NGO provides clean water to remote villages.

سازمان غیرانتفاعی آب سالم را برای روستاهای دورافتاده تأمین می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This school only serves the blind.

این مدرسه ویژه‌ی نابینایان است.

a hospital that serves the entire city

بیمارستانی که همه‌ی شهر را زیر پوشش دارد

He served mass every Sunday.

هر یکشنبه مراسم عشای ربانی را سرپرستی می‌کرد.

verb - transitive B1

خدمت کردن (به مشتری)

Shops must serve their customers with respect.

فروشگاه‌ها باید به مشتریان خود با احترام خدمت کنند.

The waiter served the guests politely.

پیشخدمت به مهمانان به‌شکلی مؤدبانه خدمت کرد.

verb - transitive C2

سپری کردن، گذراندن

He served a year in prison.

او یک سال زندانی بود.

Soldiers often serve in remote areas for several years.

سربازان اغلب چند سال در مناطق دورافتاده سپری می‌کنند.

verb - intransitive verb - transitive

ورزش توپ را زدن، سرویس زدن (تنیس و...)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

She practiced serving every day to improve her tennis skills.

او هر روز سرویس زدن را تمرین می‌کرد تا مهارت‌های تنیس خود را بهبود دهد.

He served the ball powerfully to start the match.

او برای شروع مسابقه، توپ را با قدرت سرویس زد.

verb - transitive

حقوق ابلاغ کردن، تحویل دادن (برگه‌های حقوقی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

He was served a summon.

احضاریه‌ی دادگاه را به او دادند.

The notice was handed over to the tenant yesterday.

ابلاغیه دیروز به مستأجر تحویل داده شد.

noun countable

ورزش سرویس، ضربه‌ی آغاز (تنیس و...)

همچنین می‌توان از service استفاده کرد.

It is very hard to return his serve.

برگرداندن سرویس او خیلی دشوار است.

Winning the first serve can give a player confidence.

بردن سرویس اول می‌تواند به بازیکن اعتمادبه‌نفس بدهد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد serve

  1. verb aid, help; supply
    Synonyms:
    help assist give provide supply deliver present arrange attend to be of use be of assistance care for deal distribute dish up do for handle hit minister to nurse oblige play provision set out succor wait on work for
    Antonyms:
  1. verb suffice; do the work of
    Synonyms:
    work do suit satisfy answer apply fit avail function content benefit advantage profit suffice be useful be of use make be acceptable be adequate be good enough fill the bill do duty as answer the purpose work for

Collocations

if the occasion serves

اگر وضع مناسب باشد، اگر فرصتی دست بدهد

serve a purpose

به درد کاری خوردن، به کار خوردن

serve one's needs

نیازهای کسی را برآورده کردن، به درد کار کسی خوردن

serve notice

رسماً اطلاع دادن، اخطار رسمی کردن

to serve a subpoena on someone

فراخوان‌نامه (یا احضاریه‌ی) رسمی به کسی دادن

Collocations بیشتر

serve a sentence of (period of time)

گذراندن دوره محکومیت (مدت زمان)

serve out a sentence

دوره محکومیت را گذراندن

Idioms

if my memory serves

اگر درست یادم باشد، اگر اشتباه نکنم

اگر اشتباه نکنم، اگر درست یادم باشد، اگر حافظه‌ام دست بدهد

serve the time (or the hour)

ابن‌الوقت بودن، نان را به نرخ روز خوردن

serve two masters

دو دوزه بازی کردن، دو ارباب داشتن

do (or serve) time

(عامیانه) زندانی بودن

لغات هم‌خانواده serve

سوال‌های رایج serve

گذشته‌ی ساده serve چی میشه؟

گذشته‌ی ساده serve در زبان انگلیسی served است.

شکل سوم serve چی میشه؟

شکل سوم serve در زبان انگلیسی served است.

شکل جمع serve چی میشه؟

شکل جمع serve در زبان انگلیسی serves است.

وجه وصفی حال serve چی میشه؟

وجه وصفی حال serve در زبان انگلیسی serving است.

سوم‌شخص مفرد serve چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد serve در زبان انگلیسی serves است.

ارجاع به لغت serve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «serve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/serve

لغات نزدیک serve

پیشنهاد بهبود معانی