بردگی، بندگی، بیگاری، خدمت اجباری، رعیتی، نوکری، اسارت
Working for this low pay is a form of servitude.
کار کردن در مقابل این مزد کم نوعی بردگی است.
The servant endured years of servitude before finally gaining freedom.
خادم سالها بندگی را تحمل کرد تا سرانجام به آزادی دست یافت.
حقوق حق ارتفاق (حقی است که به موجب آن صاحب ملکی به اعتبار مالکیت خود، میتواند از ملک دیگری استفاده کند.)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The servitude granted the tenant the right to park in the driveway.
حق ارتفاق به مستاجر حق پارک در مسیر اختصاصی خودرو را میداد.
The servitude of the property allowed the neighbor to access the backyard.
حق ارتفاق ملک به همسایه اجازهی دسترسی به حیاطخلوت را میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «servitude» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/servitude