(انگلیسی استرالیایی) پمپ بنزین
I stopped at the servo to fill up my car with petrol.
در پمپ بنزین توقف کردم تا ماشینم را پر از بنزین کنم.
The prices at the servo were much higher than I expected.
قیمتهای این پمپ بنزین بسیار بالاتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم.
سروو (سرووموتور) (محرک چرخشی یا خطی که امکان کنترل دقیق موقعیت زاویهای یا خطی سرعت و شتاب را فراهم میکند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The engineer adjusted the servo.
مهندس سروو را تنظیم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «servo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/servo