آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Service

ˈsɜrːvɪs ˈsɜːvɪs

گذشته‌ی ساده:

serviced

شکل سوم:

serviced

سوم‌شخص مفرد:

services

وجه وصفی حال:

servicing

شکل جمع:

services

معنی service | جمله با service

noun countable B1

سازمان، اداره، نهاد، دستگاه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

مشاهده

The intelligence service is investigating the incident.

سازمان اطلاعات درحال بررسی این حادثه است.

Our city’s fire service responded quickly to the emergency.

اداره‌ی آتش‌نشانی شهر ما به‌سرعت به وضعیت اضطراری پاسخ داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

government service

کارمندی دولت

the National Health Service

سازمان بهداشت ملی

transportation service

سرویس حمل ونقل

mail service

نامه‌رسانی

noun countable uncountable B1

سرویس، خدمت، فعالیت، عملکرد، خدمت‌رسانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

You'll get good service from this radio.

این رادیو خوب کار خواهد کرد.

The storm left us without telephone service.

توفان موجب شد که سرویس تلفن ما قطع شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The service sector of our economy has had rapid growth.

بخش خدمات اقتصاد ما رشد سریعی داشته است.

noun uncountable B1

خدمت‌رسانی، سرویس‌دهی، خدمات، پذیرایی

The food in this restaurant is good but the service is bad.

خوراک این رستوران خوب است، ولی از مشتری خوب پذیرایی نمی‌کنند.

Good service always makes customers come back.

سرویس‌دهی خوب، همیشه باعث می‌شود مشتری‌ها برگردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A restaurant noted for its fine service.

رستورانی که به‌دلیل رسیدگی به مشتریان معروف شده است.

the restaurant's service entrance

مدخل ویژه‌ی کارکنان رستوران

service uniform

اونیفورم خدمت، لباس کار

noun uncountable B2

هزینه‌ی خدمات، حق سرویس

Some restaurants do not include a service charge, so tipping is expected.

برخی رستوران‌ها حق سرویس را لحاظ نمی‌کنند، بنابراین انتظار انعام دادن وجود دارد.

They complained about the high service charge at the luxury restaurant.

آن‌ها از هزینه‌ی خدمات بالای رستوران لوکس شکایت کردند.

noun countable uncountable C1

خدمت، فعالیت (در سازمانی)

After twenty years of military service, he finally retired.

پس‌از بیست سال خدمت نظامی، سرانجام بازنشسته شد.

She has dedicated her life to public service.

او زندگی‌اش را وقف خدمت عمومی کرده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She spent her life in the service of her country.

عمر خود را صرف خدمتگزاری به کشورش کرد.

years of faithful service to this bank

سال‌ها خدمت صادقانه به این بانک

Daughters of peasants could take service with the wife of a landlord.

دختران رعایا می‌توانستند کلفتی زن مالک را بکنند.

noun countable

خدمت، یاری، کمک

Can I be of any service?

آیا کمکی از دست من برمی‌آید؟

He did me a great service by warning me.

هشدار او برای من کمک بزرگی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I am at your service, sir!

در خدمت شما هستم قربان!

noun countable

خدمات، سرویس (کسب‌وکاری که خدمتی ارائه می‌دهد)

The laundry service here is fast and affordable.

خدمات خشکشویی اینجا سریع و مقرون‌به‌صرفه است.

We used a cleaning service to tidy up the apartment.

از سرویس نظافت برای مرتب کردن آپارتمان استفاده کردیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

repair service

تعمیرکاری

computer service

خدمات کامپیوتری

noun countable uncountable B2

خدمت (نظامی)

Many veterans look back proudly on their years of military service.

بسیاری از کهنه‌سربازان با افتخار به سال‌های خدمت نظامی خود نگاه می‌کنند.

During his service, he was stationed in several countries.

درطول خدمتش، در چندین کشور مأموریت داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

service academies

دانشکده‌های نظامی

noun countable

دین مراسم، آیین

There are three services every Sunday.

هر یکشنبه سه بار مراسم نیایش (در کلیسا) انجام می‌شود.

The school held a special prayer service for the little girl.

مدرسه، امروز مراسم دعای ویژه‌ای برای آن دختر کوچک برگزار کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the marriage service

مراسم مذهبی ازدواج

a funeral service

مراسم (مذهبی) دفن و ختم

noun countable

ورزش (تنیس و...) سرویس، سرو (ضربه به توپ)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

Whose service is it?

نوبت سرو زدن کیست؟

The player missed his first service but won the point on the second.

بازیکن، سرویس اول خود را از دست داد اما در سرویس دوم امتیاز را گرفت.

noun countable

سرویس، ست (ظروف پذیرایی)

Each piece of the tea service was beautifully decorated.

هر تکه از سرویس چای‌خوری به زیبایی تزئین شده بود.

We need a full dinner service for the party tonight.

برای مهمانی امشب به سرویس کامل غذاخوری نیاز داریم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a silver tea service

یک دست ظروف چایخوری نقره

noun countable

انگلیسی بریتانیایی سرویس (تعمیر و نگهداری فنی)

After the service, the motorcycle performed much better.

پس‌از سرویس، موتور سیکلت خیلی بهتر کار کرد.

The mechanic recommended a service every six months.

مکانیک، توصیه کرد هر شش ماه یک‌بار سرویس انجام شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

auto sale and service

فروش و تعمیر اتومبیل

noun plural

انگلیسی بریتانیایی جایگاه خدمات بین‌راهی، مجتمع خدمات رفاهی جاده‌ای

She bought snacks and drinks at the motorway services.

او در مجتمع خدمات رفاهی بزرگراه، تنقلات و نوشیدنی خرید.

All major highways have services every 50 kilometers.

تمام بزرگراه‌های اصلی هر ۵۰ کیلومتر، جایگاه خدمات بین‌راهی دارند.

noun plural formal

مهارت‌ها، تخصص، خدمات، توانایی‌های حرفه‌ای

They sought the services of a consultant to improve their business strategy.

آن‌ها برای بهبود استراتژی تجاری‌شان از مهارت‌های مشاور استفاده کردند.

The company offers the services of experienced engineers.

این شرکت، خدمات مهندسان باتجربه را ارائه می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You badly need the services of a good lawyer.

شما به کمک یک وکیل خوب نیاز مبرم دارید.

a fee for his services

مزدی برای خدمات او

noun plural B2

(the services) نیروهای مسلح، نیروی هوایی، نیروهای نظامی، نیروی دریایی

Veterans of the services are honored for their contributions.

کهنه‌سربازان نیروهای نظامی به‌خاطر خدماتشان مورد احترام قرار می‌گیرند.

Her brother served in the services for ten years.

برادرش ده سال در نیروی دریایی خدمت کرد.

verb - transitive

سرویس کردن، تعمیر کردن

Nosratallah serviced my car free of charge.

نصرت‌الله ماشینم را مجانی تعمیر کرد.

They serviced the air conditioner before the summer season.

آن‌ها قبل‌از فصل تابستان، کولر را سرویس کردند.

verb - transitive

پرداخت کردن اقساط، تسویه کردن بدهی

The bank requires monthly payments to service the mortgage.

بانک برای تسویه‌ی وام مسکن، پرداخت‌های ماهانه درخواست می‌کند.

Many companies use profits to service outstanding debts.

بسیاری از شرکت‌ها از سود خود برای بازپرداخت بدهی‌های باقی‌مانده استفاده می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to service a loan

بهره و کارمزد وام را پرداختن

verb - transitive

خدمت‌رسانی کردن، ارائه‌ی خدمات کردن، سرویس‌دهی کردن

The Department of State services the news media.

وزارت امور خارجه به رسانه‌های خبری خدمت می‌کند.

They service thousands of clients across the country every year.

آن‌ها هر سال به هزاران مشتری در سراسر کشور خدمات ارائه می‌کنند.

verb - transitive

پوشش دادن، خدمات‌دهی کردن، سرویس‌دهی کردن، تحت پوشش قرار دادن (از نظر سیستم حمل‌ونقل یا ارتباطات)

The remote area is now serviced by a new telephone network.

منطقه‌ی دورافتاده اکنون توسط شبکه‌ی تلفن جدید سرویس‌دهی می‌شود.

All major cities are well serviced by internet providers.

تمام شهرهای بزرگ توسط ارائه‌دهندگان اینترنت به‌خوبی تحت پوشش قرار دارند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد service

  1. noun time in military operation
  1. noun tableware
    Synonyms:
    set silver application setting zealous anxious to help duty ready-to-serve obedient functioning employment repaired table service in good condition useful use handy usable utilization
  1. noun (sports) a stroke that puts the ball in play
    Synonyms:

Collocations

diplomatic service

کارمندان و سیاستکاران وزارت امور خارجه‌ی هر کشور، خدمت سیاسی

مستخدمی سیاسی

at one's service

در خدمت کسی

of service

مفید، کمک‌کننده

service charge

کارمزد، کمیسیون

the internal revenue service

(امریکا) اداره‌ی مالیات بر درآمد فدرال

(آمریکا) اداره‌ی وصول مالیات‌های درون‌مرزی

(آمریکا) اداره‌ی مالیات بر درآمد

Collocations بیشتر

community service

1- کار برای مردم (که گاهی به جای زندان به مجرمین تکلیف می‌شود) 2- خدمات اجتماعی، کارهای عام‌المنفعه

immigration and naturalization service

(در امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروندسازی

(امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروند‌سازی

liable to military service

مشمول نظام وظیفه

after-sales service

خدمات پس از فروش

prompt service

خدمات سریع / فوری

replacement bus service

سرویس اتوبوس جایگزین

next-day service

خدمات روز بعد / تحویل روز بعد

unrivalled service

خدمات بی‌رقیب / خدمات بی‌نظیر

provide an excellent service

ارائه خدمات عالی

لغات هم‌خانواده service

  • verb - transitive
    serve, service

سوال‌های رایج service

گذشته‌ی ساده service چی میشه؟

گذشته‌ی ساده service در زبان انگلیسی serviced است.

شکل سوم service چی میشه؟

شکل سوم service در زبان انگلیسی serviced است.

شکل جمع service چی میشه؟

شکل جمع service در زبان انگلیسی services است.

وجه وصفی حال service چی میشه؟

وجه وصفی حال service در زبان انگلیسی servicing است.

سوم‌شخص مفرد service چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد service در زبان انگلیسی services است.

ارجاع به لغت service

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «service» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/service

لغات نزدیک service

پیشنهاد بهبود معانی