با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Service

ˈsɜrːvɪs ˈsɜːvɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    serviced
  • شکل سوم:

    serviced
  • سوم‌شخص مفرد:

    services
  • وجه وصفی حال:

    servicing
  • شکل جمع:

    services

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B1
خدمت، یاری، بنگاه، روبه‌راه ساختن، تعمیر کردن، اثاث، پذیرایی، معاینه، نگهداری، تعمیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
زاوری، خدمت، استخدام، نوکری، کار، وظیفه، عبادت، تشریفات، کمک، بنگاه، سرویس، یکدست ظروف، اثاثه، لوازم، نظام وظیفه، (گیاه‌شناسی) سنجد، درخت سنجد، وابسته به‌خدمت، سرویس کردن، ماشینی را تعمیر و روغن‌کاری کردن
- Daughters of peasants could take service with the wife of a landlord.
- دختران رعایا می‌توانستند کلفتی زن مالک را بکنند.
- government service
- کارمندی دولت
- years of faithful service to this bank
- سال‌ها خدمت صادقانه به این بانک
- The storm left us without telephone service.
- توفان موجب شد که تلفن ما قطع شود.
- repair service
- تعمیرکاری
- transportation service
- سرویس حمل ونقل
- mail service
- نامه‌رسانی
- computer service
- خدمات کامپیوتری
- You'll get good service from this radio.
- این رادیو خوب کار خواهد کرد.
- There are three services every Sunday.
- هر یکشنبه سه بار مراسم نیایش (در کلیسا) انجام می‌شود.
- the marriage service
- مراسم مذهبی ازدواج
- a funeral service
- مراسم (مذهبی) دفن و ختم
- You badly need the services of a good lawyer.
- شما به کمک یک وکیل خوب نیاز مبرم دارید.
- a fee for his services
- مزدی برای خدمات او
- She spent her life in the service of her country.
- عمر خود را صرف خدمتگزاری به کشورش کرد.
- He did me a great service by warning me.
- هشدار دادن او برای من کمک بزرگی بود.
- The food in this restaurant is good but the service is bad.
- خوراک این رستوران خوب است، ولی از مشتری خوب پذیرایی نمی‌کنند.
- A restaurant noted for its fine service.
- رستورانی که به‌دلیل رسیدگی به مشتریان معروف شده است.
- a silver tea service
- یک دست ظروف چایخوری نقره
- auto sale and service
- فروش و تعمیر اتومبیل
- Whose service is it?
- نوبت سرو زدن کیست؟
- service academies
- دانشکده‌های نظامی
- The service sector of our economy has had rapid growth.
- بخش خدمات اقتصاد ما رشد سریعی داشته است.
- the restaurant's service entrance
- مدخل ویژه‌ی کارکنان رستوران
- service uniform
- اونیفورم خدمت، لباس کار
- The Department of State services the news media.
- وزارت امور خارجه به رسانه‌های خبری خدمت می‌کند.
- Nosratallah serviced my car free of charge.
- نصرت‌الله ماشینم را مجانی تعمیر کرد.
- to service a loan
- بهره و کارمزد وام را پرداختن
- the National Health Service
- سازمان بهداشت ملی
- I am at your service, sir!
- در خدمت شما هستم قربان!
- Can I be of any service?
- آیا خدمتی از دست من برمی‌آید؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد service

  1. noun aid, help
    Synonyms: account, advantage, applicability, appropriateness, assistance, avail, benefit, business, check, courtesy, dispensation, duty, employ, employment, favor, fitness, indulgence, kindness, labor, maintenance, ministration, office, overhaul, relevance, serviceability, servicing, supply, use, usefulness, utility, value, work
    Antonyms: damage, disservice, hurt, injury
  2. noun rite of a church
    Synonyms: ceremonial, ceremony, formality, function, liturgy, observance, ritual, sermon, worship
  3. noun time in military operation
    Synonyms: action, active duty, combat, duty, fighting, sting

Collocations

لغات هم‌خانواده service

ارجاع به لغت service

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «service» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/service

لغات نزدیک service

پیشنهاد بهبود معانی