شکل جمع:
ritualsعادت، رسم، تشریفات، روال، مناسک
The morning ritual of brushing teeth and washing face helps children feel secure.
عادت صبحگاهی مسواک زدن و شستن صورت به کودکان احساس امنیت میدهد.
Checking emails became a daily ritual for her.
بررسی ایمیلها برای او به روال روزانهاش تبدیل شد.
Neurotics who turn simple daily tasks into rituals.
روانرنجورانی که کارهای سادهی روزانه را تبدیل به تشریفات میکنند.
ritual dances
رقصهای پرستوار
مراسم مذهبی، آیین دینی، تشریفات مذهبی، فرایض دینی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sacred ritual requires special preparation.
این مراسم مقدس نیاز به آمادگی خاصی دارد.
They followed a strict ritual before each performance.
آنها پیشاز هر اجرا آیین سختگیرانهای را دنبال میکردند.
Amongst them, fasting had great ritual importance.
در میان آنان روزهگیری اهمیت آیینی زیادی داشت.
the ritual of baptism
(برگزاری) مراسم غسل تعمید
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ritual» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ritual