آخرین به‌روزرسانی:

Ritual

ˈrɪtʃuəl ˈrɪtʃuəl

شکل جمع:

rituals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2

عادت، رسم، تشریفات، روال، مناسک

The morning ritual of brushing teeth and washing face helps children feel secure.

عادت صبحگاهی مسواک زدن و شستن صورت به کودکان احساس امنیت می‌دهد.

Checking emails became a daily ritual for her.

بررسی ایمیل‌ها برای او به روال روزانه‌اش تبدیل شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Neurotics who turn simple daily tasks into rituals.

روان‌رنجورانی که کارهای ساده‌ی روزانه را تبدیل به تشریفات می‌کنند.

ritual dances

رقص‌های پرستوار

noun countable uncountable

مراسم مذهبی، آیین دینی، تشریفات مذهبی، فرایض دینی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The sacred ritual requires special preparation.

این مراسم مقدس نیاز به آمادگی خاصی دارد.

They followed a strict ritual before each performance.

آن‌ها پیش‌از هر اجرا آیین سخت‌گیرانه‌ای را دنبال می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Amongst them, fasting had great ritual importance.

در میان آنان روزه‌گیری اهمیت آیینی زیادی داشت.

the ritual of baptism

(برگزاری) مراسم غسل تعمید

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ritual

  1. noun ceremony, tradition
    Synonyms:
    custom practice habit routine form usage convention tradition rite observance procedure act formality service protocol liturgy solemnity ordinance ceremonial prescription stereotype sacrament communion red tape

ارجاع به لغت ritual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ritual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ritual

لغات نزدیک ritual

پیشنهاد بهبود معانی