آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Form

fɔːrm fɔːm

گذشته‌ی ساده:

formed

شکل سوم:

formed

سوم‌شخص مفرد:

forms

وجه وصفی حال:

forming

شکل جمع:

forms

معنی form | جمله با form

noun countable B2

شکل، ریخت، ترکیب، ظاهر، پیکر،هیکل

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

"Am" is one of the forms of the verb "be."

"am" یکی از وجوه فعل "be" است.

Their discontent took the form of hostility.

نارضایتی آن‌ها شکل دشمنی و عناد به خود گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the form of her nose

شکل دماغ او

That idea took form slowly.

آن اندیشه به آهستگی شکل گرفت.

I like the form of this building but not its color.

از شکل این بنا خوشم می‌آید؛ ولی رنگ آن را دوست ندارم.

Her body has a beautiful form.

بدن او خوش‌قواره است.

water in the form of ice

آب به صورت یخ

Ice began to form on the surface of the water.

سطح آب شروع به یخ زدن کرد.

A slender form appeared in the darkness.

پیکر نازک اندامی در تاریکی ظاهر شد.

noun countable

وجه، روش، طریقه، طرز، طرز رفتار، حالت آمادگی، ترتیب، نظم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the form of a wedding announcement

شیوه‌ی نگارش کارت ازدواج

to be off form

تمرین و آمادگی نداشتن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to react according to form

طبق روش معمول واکنش کردن

His behavior was in agreement with the tribe's traditional form.

رفتار او مطابق رسوم سنتی قبیله بود.

exercise in the form of swimming

ورزش به صورت شنا

He is in good form for the game.

او برای مسابقه خوب آماده است.

to be on form

تمرین و آمادگی داشتن

taxation in one form or another

مالیات به هر شکلی

noun countable

زیبایی، خوش نمایی

noun countable

جور، قسم(اقسام)، نوع

Man is a form of animal life.

انسان نوعی موجودیت حیوانی است.

He never takes alcohol in any form.

او ابداً هیچ‌جور مشروب الکلی نمی‌خورد.

noun countable

ورقه، برگ، فرم چاپی، قالب، نمونه، پرسش‌نامه

They gave him a five-page form to fill.

یک پرسش‌نامه‌ی پنج صفحه‌ای به او دادند که پر کند.

an application form

درخواست کار

noun countable

لانه، سوراخ گوش

noun countable

نیمکت بی پشت

verb - intransitive

تشکیل شدن، درست شدن، صورت بستن، شکل گرفتن، سازمان دهی شدن

The cars formed up on the road.

اتومبیل‌ها در جاده ردیف شدند.

fairy-formed

پریوش

verb - intransitive

جامه عمل پوشیدن

verb - transitive

تشکیل دادن، ساختن، درست کردن، قاب کردن، شکل دادن، پرورش دادن، ورزیده کردن، تربیت کردن، سازمان دهی کردن، مرتب کردن

They take farm boys and form them into soldiers.

آن‌ها روستازادگان را می‌گیرند و از آن‌ها سرباز می‌سازند.

A statue whose eyes were formed of glass.

تندیسی که چشمانش از شیشه بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

When there is need, the mind begins to form ideas.

هنگام نیاز، مغز شروع به اندیشه‌پروری می‌کند.

Habits are formed through repetition.

عادات از طریق تکرار شکل می‌گیرد.

A few countries are forming a common market.

چند کشور دارند بازار مشترک ایجاد می‌کنند.

to form a club

باشگاه تشکیل دادن

They were destined to get married and form a family.

مقدر بود که ازدواج کنند و خانواده‌ای تشکیل بدهند.

a form to display clothes on

آدمکی برای نمایش لباس

verb - transitive

تایید کردن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد form

  1. noun document that requires answers or information
  1. noun organization, arrangement
  1. verb come into being; arise
    Synonyms:
    appear rise grow develop mature materialize take shape shape up become visible become a reality show up fall into place eventuate settle acquire accumulate harden condense take on character crystallize
    Antonyms:
  1. verb educate, discipline
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. verb comprise, be a part of
    Synonyms:

Phrasal verbs

form up

به صف شدن، به شکل صف درآمدن، ردیف شدن

Collocations

take form

شکل گرفتن، دیس‌دار شدن

take the form of ...

شکل ... به خود گرفتن

Idioms

as a matter of form

طبق رسم، بنابرعادت یا روش متداول، طبق معمول، برای خالی نبودن عریضه

good (or bad) form

رفتار خوب (یا بد)، رفتار مرسوم و مورد قبول (یا عکس آن)

لغات هم‌خانواده form

  • verb - intransitive
    form

سوال‌های رایج form

گذشته‌ی ساده form چی میشه؟

گذشته‌ی ساده form در زبان انگلیسی formed است.

شکل سوم form چی میشه؟

شکل سوم form در زبان انگلیسی formed است.

شکل جمع form چی میشه؟

شکل جمع form در زبان انگلیسی forms است.

وجه وصفی حال form چی میشه؟

وجه وصفی حال form در زبان انگلیسی forming است.

سوم‌شخص مفرد form چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد form در زبان انگلیسی forms است.

ارجاع به لغت form

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «form» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/form

لغات نزدیک form

پیشنهاد بهبود معانی