با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Skeleton

ˈskelətn ˈskelətn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    skeletons

توضیحات

همچنین در معنای سوم می‌توان از skeleton sled به‌ جای skeleton استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
اسکلت، استخوان، استخوان‌بندی
- The skeleton provides structure and support for the body.
- اسکلت ساختار و تکیه‌گاه را برای بدن فراهم می‌کند.
- a skeleton hand
- استخوان‌بندی دست
noun singular countable
ساختمان، ساختار، شالوده، طرح، چارچوب، پیکره، اسطقس
- a skeleton project
- طرح اولیه
- the steel skeleton of a ten-storey building
- چارچوب پولادی یک ساختمان ده‌طبقه
- This project's skeleton is faulty.
- اسطقس این طرح معیوب است.
noun countable
ورزش اسکلتون (ورزشی زمستانی و انفرادی است که به‌وسیله‌ی یک سورتمه‌ی مخصوص کوچک و در پیست یخی مارپیچ انجام می‌شود.)
- The skeleton flew down the icy track at breakneck speed.
- اسکلتون با سرعتی زیاد از مسیر یخی عبور کرد.
- When the athlete crashed, the skeleton shattered into pieces.
- وقتی ورزش‌کار تصادف کرد، اسکلتون تکه‌تکه شد.
noun countable uncountable
حداقل، کمترین، کمینه
- We only have a skeleton staff here.
- ما در اینجا حداقل کارمندان لازم را داریم.
- The artist sketched the skeleton of the landscape before adding intricate details.
- هنرمند قبل‌از اضافه کردن جزئیات پیچیده، حداقل منظره را ترسیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skeleton

  1. noun structure of bones in animate being or supports in an object
    Synonyms: bones, bony structure, cage, design, draft, frame, framework, osteology, outline, scaffolding, sketch, support
    Antonyms: carcass

Idioms

ارجاع به لغت skeleton

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skeleton» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skeleton

لغات نزدیک skeleton

پیشنهاد بهبود معانی