با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Sketch

sketʃ sketʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sketched
  • شکل سوم:

    sketched
  • سوم‌شخص مفرد:

    sketches
  • وجه وصفی حال:

    sketching
  • شکل جمع:

    sketches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
(نقاشی) پیش‎طرح، طرح، طرح خلاصه، طراحی کلیات، نمای کلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She showed me her sketch of the beautiful sunset.
- او طرح خود را از غروب زیبا به من نشان داد.
- I need to sharpen my pencil before starting this sketch.
- قبل‌از شروع این پیش‌طرح باید مدادم را تیز کنم.
noun countable
داستان کوتاه، قصه‌ی کوتاه
- She said sketch about a beautiful sunset over the ocean.
- او داستان کوتاهی درباره‌ی غروب زیبای خورشید بر فراز اقیانوس گفت.
- She shared a fascinating sketch of her recent trip to the mountains.
- او داستان کوتاه جذابی از سفر اخیرش به کوهستان را به اشتراک گذاشت.
noun countable
سینما و تئاتر سکانس طنز، سکانس خنده‌دار (برشی از فیلم بلند)
- The sketch had the audience roaring with laughter.
- این سکانس طنز باعث شد تماشاگران از خنده سروصدا کنند.
- The comedy troupe is known for their clever and witty sketches.
- گروه کمدی با سکانس‌های طنز زیرکانه و شوخ‌آمیزشان شناخته می‌شوند.
verb - intransitive verb - transitive
ترسیم کردن، طرح کشیدن، طراحی کردن، پیش‌طرح زدن، طرح اولیه کشیدن
- She quickly sketched a beautiful landscape on her canvas.
- او به‌سرعت منظره‌ی زیبایی را روی بومش طراحی کرد.
- The artist skillfully sketched the portrait of a famous celebrity.
- این هنرمند به‌طرز ماهرانه‌ای تصویر یک سلبریتی مشهور را ترسیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sketch

  1. noun drawing, outline
    Synonyms: account, adumbration, aperçu, blueprint, cartoon, chart, compendium, configuration, copy, delineation, depiction, description, design, diagram, digest, doodle, draft, figuration, figure, form, illustration, likeness, monograph, painting, picture, piece, plan, portrayal, précis, report, representation, rough, shape, skeleton, summary, survey, syllabus, version, vignette
  2. verb draw, outline
    Synonyms: adumbrate, block out, blueprint, chalk, characterize, chart, delineate, depict, describe, design, detail, develop, diagram, doodle, draft, lay out, line, map out, paint, plan, plot, portray, represent, rough out, skeleton, skeletonize, trace

ارجاع به لغت sketch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sketch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sketch

لغات نزدیک sketch

پیشنهاد بهبود معانی