آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ دی ۱۴۰۳

    Paint

    peɪnt peɪnt

    گذشته‌ی ساده:

    painted

    شکل سوم:

    painted

    سوم‌شخص مفرد:

    paints

    وجه وصفی حال:

    painting

    شکل جمع:

    paints

    معنی paint | جمله با paint

    noun countable uncountable A1

    رنگ (مایعی رنگی که برای رنگ‌آمیزی سطوح مختلفی همچون دیوار کاربرد دارد)

    paint, رنگ (مایعی رنگی که برای رنگ‌آمیزی سطوح مختلفی همچون دیوار کاربرد دارد)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The old fence needed multiple coats of paint to look new again.

    نرده‌ی قدیمی به چند لایه رنگ نیاز داشت تا دوباره جدید به نظر برسد.

    The paint on the chair is getting chipped.

    رنگ صندلی دارد ورقه‌ورقه می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This paint dries quickly.

    این رنگ زود خشک می‌شود.

    She chose green paint for her bedroom.

    او برای اتاق‌خواب خود رنگ سبز را انتخاب کرد.

    He bought two cans of blue paint for the home's walls.

    او برای دیوارهای خانه دو قوطی رنگ آبی خرید.

    plural

    هنر (paints) رنگ، رنگ نقاشی (مجموعه‌ای از تیوب‌ها یا قوطی‌های رنگی که در نقاشی و ساخت آثار هنری کاربرد دارند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Acrylic paints can be used on various surfaces.

    رنگ‌های اکریلیک را می‌توان روی سطوح مختلف استفاده کرد.

    He stored his oil paints in a secure, cool place.

    او رنگ‌های روغنی خود را در مکانی امن و خنک نگهداری می‌کرد.

    noun singular informal

    ورزش (the paint) منطقه‌ی پرتاب آزاد، خط پرتاب آزاد (منطقه‌‌ای علامت‌گذاری‌شده در زمین بسکتبال که از پشت آن پرتاب آزاد انجام می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The referee called a foul right in the paint.

    داور درست در منطقه‌ی پرتاب آزاد خطا اعلام کرد.

    He made a quick move to the paint and scored easily.

    او با حرکت سریعی وارد منطقه‌ی پرتاب آزاد شد و به‌راحتی امتیاز کسب کرد.

    verb - intransitive verb - transitive A2

    رنگ کردن، نقاشی کردن، رنگ‌آمیزی کردن، رنگ زدن

    He plans to paint the living room next week.

    او قصد دارد که هفته‌ی آینده اتاق نشیمن را رنگ کند.

    He will paint the old chair a bright red.

    او به صندلی قدیمی رنگ قرمز روشنی خواهد زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The house painter decided to paint after dinner.

    نقاش ساختمان تصمیم گرفت که بعداز شام نقاشی کند.

    verb - intransitive verb - transitive A1

    هنر نقاشی کردن، نگارگری کردن، ترسیم کردن، کشیدن

    He painted a portrait of his mother.

    او تصویر چهره‌ی مادرش را نقاشی کرد.

    In her poem she paints a picture of life in the Ghajar period.

    او در شعر خود تصویری از زندگی دوران قاجار را ترسیم می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Niloofar paints in oils.

    نیلوفر با رنگ روغن نگارگری می‌کند.

    verb - transitive

    آرایش کردن، بزک کردن، سرخاب‌سفیداب مالیدن، رنگ کردن، (ناخن) لاک زدن، (لب) رژ لب زدن

    She painted her lips.

    او به لب‌های خود رژ لب زده بود.

    The makeup artist will paint her face for the photo shoot.

    آرایشگر صورت او را برای عکاسی آرایش خواهد کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She decided to paint her nails a bright brown.

    او تصمیم گرفت به ناخن‌هایش لاک قهوه‌ای روشن بزند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد paint

    1. noun tinted covering
      Synonyms:
      color coloring dye stain pigment makeup cosmetic overlay emulsion varnish enamel latex oil acrylic wax veneer chroma gloss flat tempera greasepaint rouge
    1. verb apply colored tint, often to make design
      Synonyms:
      color tint cover decorate shade design draw portray depict represent outline sketch figure ornament coat dye wash brush daub cover up slap on touch up gloss over compose delineate draft picture put on coats catch a likeness stipple swab limn fresco slather
      Antonyms:
      strip

    Phrasal verbs

    paint something in

    (داخل خطوط تصویر یا چیزی را) رنگ کردن، (تصویر سفید را) رنگی کردن

    paint (something) out

    (کاملاً یا سرتاسر) رنگ زدن، از رنگ پوشاندن، رنگ‌پوش کردن

    Collocations

    paint roller

    غلتک رنگ زنی

    Idioms

    paint the town (red)

    (عامیانه) در شهر راه افتادن و عیاشی کردن، در شهر خوش گذرانی کردن

    لغات هم‌خانواده paint

    • noun
      paint, painter, painting, repaint
    • adjective
      painterly
    • verb - transitive
      paint, repaint

    سوال‌های رایج paint

    گذشته‌ی ساده paint چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده paint در زبان انگلیسی painted است.

    شکل سوم paint چی میشه؟

    شکل سوم paint در زبان انگلیسی painted است.

    شکل جمع paint چی میشه؟

    شکل جمع paint در زبان انگلیسی paints است.

    وجه وصفی حال paint چی میشه؟

    وجه وصفی حال paint در زبان انگلیسی painting است.

    سوم‌شخص مفرد paint چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد paint در زبان انگلیسی paints است.

    ارجاع به لغت paint

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «paint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paint

    لغات نزدیک paint

    • - painstaking
    • - painstakingly
    • - paint
    • - paint (something) out
    • - paint roller
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.