گذشتهی ساده:
paintedشکل سوم:
paintedسومشخص مفرد:
paintsوجه وصفی حال:
paintingشکل جمع:
paintsرنگ (مایعی رنگی که برای رنگآمیزی سطوح مختلفی همچون دیوار کاربرد دارد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The old fence needed multiple coats of paint to look new again.
نردهی قدیمی به چند لایه رنگ نیاز داشت تا دوباره جدید به نظر برسد.
The paint on the chair is getting chipped.
رنگ صندلی دارد ورقهورقه میشود.
This paint dries quickly.
این رنگ زود خشک میشود.
She chose green paint for her bedroom.
او برای اتاقخواب خود رنگ سبز را انتخاب کرد.
He bought two cans of blue paint for the home's walls.
او برای دیوارهای خانه دو قوطی رنگ آبی خرید.
هنر (paints) رنگ، رنگ نقاشی (مجموعهای از تیوبها یا قوطیهای رنگی که در نقاشی و ساخت آثار هنری کاربرد دارند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Acrylic paints can be used on various surfaces.
رنگهای اکریلیک را میتوان روی سطوح مختلف استفاده کرد.
He stored his oil paints in a secure, cool place.
او رنگهای روغنی خود را در مکانی امن و خنک نگهداری میکرد.
ورزش (the paint) منطقهی پرتاب آزاد، خط پرتاب آزاد (منطقهای علامتگذاریشده در زمین بسکتبال که از پشت آن پرتاب آزاد انجام میشود)
The referee called a foul right in the paint.
داور درست در منطقهی پرتاب آزاد خطا اعلام کرد.
He made a quick move to the paint and scored easily.
او با حرکت سریعی وارد منطقهی پرتاب آزاد شد و بهراحتی امتیاز کسب کرد.
رنگ کردن، نقاشی کردن، رنگآمیزی کردن، رنگ زدن
He plans to paint the living room next week.
او قصد دارد که هفتهی آینده اتاق نشیمن را رنگ کند.
He will paint the old chair a bright red.
او به صندلی قدیمی رنگ قرمز روشنی خواهد زد.
The house painter decided to paint after dinner.
نقاش ساختمان تصمیم گرفت که بعداز شام نقاشی کند.
هنر نقاشی کردن، نگارگری کردن، ترسیم کردن، کشیدن
He painted a portrait of his mother.
او تصویر چهرهی مادرش را نقاشی کرد.
In her poem she paints a picture of life in the Ghajar period.
او در شعر خود تصویری از زندگی دوران قاجار را ترسیم میکند.
Niloofar paints in oils.
نیلوفر با رنگ روغن نگارگری میکند.
آرایش کردن، بزک کردن، سرخابسفیداب مالیدن، رنگ کردن، (ناخن) لاک زدن، (لب) رژ لب زدن
She painted her lips.
او به لبهای خود رژ لب زده بود.
The makeup artist will paint her face for the photo shoot.
آرایشگر صورت او را برای عکاسی آرایش خواهد کرد.
She decided to paint her nails a bright brown.
او تصمیم گرفت به ناخنهایش لاک قهوهای روشن بزند.
(داخل خطوط تصویر یا چیزی را) رنگ کردن، (تصویر سفید را) رنگی کردن
(کاملاً یا سرتاسر) رنگ زدن، از رنگ پوشاندن، رنگپوش کردن
غلتک رنگ زنی
(عامیانه) در شهر راه افتادن و عیاشی کردن، در شهر خوش گذرانی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «paint» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paint