فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Paint

peɪnt peɪnt

گذشته‌ی ساده:

painted

شکل سوم:

painted

سوم‌شخص مفرد:

paints

وجه وصفی حال:

painting

شکل جمع:

paints

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1

رنگ (مایعی رنگی که برای رنگ‌آمیزی سطوح مختلفی همچون دیوار کاربرد دارد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The old fence needed multiple coats of paint to look new again.

نرده‌ی قدیمی به چند لایه رنگ نیاز داشت تا دوباره جدید به نظر برسد.

The paint on the chair is getting chipped.

رنگ صندلی دارد ورقه‌ورقه می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This paint dries quickly.

این رنگ زود خشک می‌شود.

She chose green paint for her bedroom.

او برای اتاق‌خواب خود رنگ سبز را انتخاب کرد.

He bought two cans of blue paint for the home's walls.

او برای دیوارهای خانه دو قوطی رنگ آبی خرید.

plural

هنر (paints) رنگ، رنگ نقاشی (مجموعه‌ای از تیوب‌ها یا قوطی‌های رنگی که در نقاشی و ساخت آثار هنری کاربرد دارند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Acrylic paints can be used on various surfaces.

رنگ‌های اکریلیک را می‌توان روی سطوح مختلف استفاده کرد.

He stored his oil paints in a secure, cool place.

او رنگ‌های روغنی خود را در مکانی امن و خنک نگهداری می‌کرد.

noun singular informal

ورزش (the paint) منطقه‌ی پرتاب آزاد، خط پرتاب آزاد (منطقه‌‌ای علامت‌گذاری‌شده در زمین بسکتبال که از پشت آن پرتاب آزاد انجام می‌شود)

The referee called a foul right in the paint.

داور درست در منطقه‌ی پرتاب آزاد خطا اعلام کرد.

He made a quick move to the paint and scored easily.

او با حرکت سریعی وارد منطقه‌ی پرتاب آزاد شد و به‌راحتی امتیاز کسب کرد.

verb - intransitive verb - transitive A2

رنگ کردن، نقاشی کردن، رنگ‌آمیزی کردن، رنگ زدن

He plans to paint the living room next week.

او قصد دارد که هفته‌ی آینده اتاق نشیمن را رنگ کند.

He will paint the old chair a bright red.

او به صندلی قدیمی رنگ قرمز روشنی خواهد زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The house painter decided to paint after dinner.

نقاش ساختمان تصمیم گرفت که بعداز شام نقاشی کند.

verb - intransitive verb - transitive A1

هنر نقاشی کردن، نگارگری کردن، ترسیم کردن، کشیدن

He painted a portrait of his mother.

او تصویر چهره‌ی مادرش را نقاشی کرد.

In her poem she paints a picture of life in the Ghajar period.

او در شعر خود تصویری از زندگی دوران قاجار را ترسیم می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Niloofar paints in oils.

نیلوفر با رنگ روغن نگارگری می‌کند.

verb - transitive

آرایش کردن، بزک کردن، سرخاب‌سفیداب مالیدن، رنگ کردن، (ناخن) لاک زدن، (لب) رژ لب زدن

She painted her lips.

او به لب‌های خود رژ لب زده بود.

The makeup artist will paint her face for the photo shoot.

آرایشگر صورت او را برای عکاسی آرایش خواهد کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She decided to paint her nails a bright brown.

او تصمیم گرفت به ناخن‌هایش لاک قهوه‌ای روشن بزند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paint

  1. noun tinted covering
    Synonyms:
    color coloring dye stain pigment makeup cosmetic overlay emulsion varnish enamel latex oil acrylic wax veneer chroma gloss flat tempera greasepaint rouge
  1. verb apply colored tint, often to make design
    Synonyms:
    color tint cover decorate shade design draw portray depict represent outline sketch figure ornament coat dye wash brush daub cover up slap on touch up gloss over compose delineate draft picture put on coats catch a likeness stipple swab limn fresco slather
    Antonyms:
    strip

Phrasal verbs

paint something in

(داخل خطوط تصویر یا چیزی را) رنگ کردن، (تصویر سفید را) رنگی کردن

paint (something) out

(کاملاً یا سرتاسر) رنگ زدن، از رنگ پوشاندن، رنگ‌پوش کردن

Collocations

paint roller

غلتک رنگ زنی

Idioms

paint the town (red)

(عامیانه) در شهر راه افتادن و عیاشی کردن، در شهر خوش گذرانی کردن

لغات هم‌خانواده paint

ارجاع به لغت paint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paint

لغات نزدیک paint

پیشنهاد بهبود معانی