با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Rouge

ruːʒ ruːʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
آرایش و پیرایش (پودر) رژگونه، رژ، سرخاب، غازه، گلگونه، گَردی سرخ‌فام
- She applied a bright red rouge to her cheeks.
- یک رژگونه‌ی قرمز روشن روی گونه‌هایش زد.
- The vintage compact contained a small mirror and a compartment for rouge.
- جعبه‌ی لوازم‌آرایش قدیمی شامل یک آینه‌ی کوچک و یک قسمت برای رژ بود.
noun uncountable
پودر سنباده
- The gemstone sparkled after being polished with rouge.
- این سنگ قیمتی پس‌از صیقل‌دادن با پودر سنباده می‌درخشید.
- The glass surface was smooth and shiny after being treated with rouge.
- سطح شیشه پس‌از استفاده از پودر سنباده صاف و براق بود.
verb - transitive
آرایش و پیرایش سرخاب زدن، سرخاب مالیدن، رژگونه زدن، رژ زدن
- She skillfully rouged her cheeks before the party.
- قبل‌از مهمانی بامهارت گونه‌هایش را رژگونه زد.
- I quickly rouged my cheeks for a touch of color before leaving the house.
- قبل‌از خروج‌از خانه، به‌سرعت گونه‌هایم را سرخاب مالیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rouge

  1. noun Any of various reddish cosmetics in powder, paste, or liquid form, esp. a red or reddish cream, for adding color to the cheeks or lips: a cosmetic used esp. formerly
    Synonyms: paint, cosmetic, blush, blusher, red, reddener, dye, color, carmine, crocus, eosin, ferric oxide, war-paint, flush, drugstore complexion, pink, redden

ارجاع به لغت rouge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rouge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rouge

لغات نزدیک rouge

پیشنهاد بهبود معانی