با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pink

pɪŋk pɪŋk pɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pinks
  • صفت تفضیلی:

    pinker
  • صفت عالی:

    pinkest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective A2
    رنگ صورتی
    • - a pink flower
    • - گل صورتی رنگ
  • noun uncountable
    رنگ صورتی
  • noun countable
    مظهر، بروز، ظهور، نمود، تجسم، نماد، سمبل
  • noun countable
    نخبه، گلچین، برگزیده
  • noun countable
    ارتفاع، بلندی، فراز
    • - the pink of perfection
    • - اوج کمال
  • verb - transitive
    سوراخ کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pink

  1. noun rose color
    Synonyms: blush, coral, flush, fuchsia, rose, roseate, salmon
  2. noun best condition
    Synonyms: acme, best, bloom, fitness, good health, height, peak, perfection, prime, summit, trim, verdure
    Antonyms: poor health, sickness
  3. verb cut in zigzag
    Synonyms: incise, notch, perforate, prick, punch, scallop, score

Idioms

  • in the pink

    (عامیانه) سالم، خوش‌بنیه، سر و مر و گنده

ارجاع به لغت pink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pink

لغات نزدیک pink

پیشنهاد بهبود معانی