گذشتهی ساده:
peakedشکل سوم:
peakedسومشخص مفرد:
peaksوجه وصفی حال:
peakingشکل جمع:
peaksاوج، بیشینه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
His fame reached its peak.
شهرت او به اوج خود رسید.
The stock market hit its peak before suddenly crashing.
بازار سهام پیش از سقوط ناگهانی به اوج خود رسید.
the peak of production
بیشینهی تولید
قله، نوک، ستیغ (کوه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They reached the peak just before sunrise.
درست پیش از طلوع خورشید به قله رسیدند.
The peak was covered in a blanket of snow.
ستیغ از لایهای از برف پوشیده بود.
کوه
Damavand is the highest peak in the Alborz.
دماوند بلندترین کوه رشتهکوه البرز است.
Taraghe is one of the most difficult peaks to climb in this region.
طرغه یکی از دشوارترین کوهها برای صعود در این منطقه است.
لبه (کلاه)
She adjusted the peak of her hat.
لبهی کلاهش را تنظیم کرد.
The peak of his cap was slightly bent.
لبهی کلاهش کمی خم شده بود.
اوج (از نظر زمانی)
The peak hours for shopping are usually in the late afternoon.
ساعات اوج خرید معمولاً در اواخر بعدازظهر است.
The peak season for tourism in this area is during the summer months.
فصل اوج گردشگری در این منطقه در ماههای تابستان است.
At peak hours the roads get congested with cars.
در ساعات اوج جادهها از اتومبیل پر میشود.
اوج (از نظر سطح و نرخ و غیره)
Our sales reached their peak levels last quarter.
فروش ما در سه ماههی گذشته به میزان اوج خود رسید.
The peak prices of oil caused concerns for consumers.
اوج قیمت نفت باعث نگرانی مصرفکنندگان شد.
به اوج رسیدن، به بالاترین حد رسیدن، به حداکثر رسیدن
In the early part of the evening, electricity consumption peaks and then gradually subsides.
مصرف برق در اوایل شب به اوج میرسد؛ سپس بهتدریج کم میشود.
Our sales have peaked.
میزان فروش ما به بالاترین حد رسیده است.
نوک، تیزه (بام و غیره)
The peak of the roof was damaged in the storm.
نوک سقف در طوفان آسیب دید.
The bird sat on the peak of the shingled roof.
پرنده روی تیزهی شیروانی نشست.
هرچیز قلهمانند
The clouds are piled in white peaks.
ابرها بهصورت قلههای سپید انباشته شدهاند.
She underlined the sentence "beat the cream until it forms stiff peaks" in her cookbook.
او در کتاب آشپزیاش زیر این جمله خط کشید: «خامه را هم بزنید تا قلههای سفت تشکیل شود».
گوشهی فوقانی (بادبان)
The sailor climbed up the mast to adjust the peak of the sail.
ملوان برای تنظیم گوشهی فوقانی بادبان از دکل بالا رفت.
With a swift movement, the sailor tightened the peak of the sail.
ملوان با حرکتی سریع گوشهی فوقانی بادبان را محکم کرد.
آرایش و پیرایش نقطهی V شکل پیشانی (مو)
The barber carefully shaped the peak.
آرایشگر با دقت نقطهی V شکل پیشانی را حالت داد.
The peak was the actor's signature look.
نقطهی V شکل پیشانی مشخصهی ظاهر این بازیگر بود.
نحیف شدن
The pregnant mother began to peak.
مادر آبستن شروع کرد به نحیف شدن.
She began to peak after skipping meals for several days.
پس از چند روز حذف غذا داشت نحیف میشد.
کم شدن، تحلیل رفتن، آب رفتن
As the days passed, her motivation began to peak.
با گذشت روزها، انگیزهاش داشت کم میشد.
His interest in the project started to peak after weeks of hard work.
علاقهی او به این پروژه پس از هفتهها کار سخت تحلیل رفت.
به طرف بالا نگه داشتن، راست نگه داشتن (پارو)
The experienced team knows when to peak their oars.
تیم باتجربه میداند چه زمانی باید پاروهای خود را به طرف بالا نگه دارد.
It's important to peak the oars properly to avoid splashing water.
برای جلوگیری از پاشیده شدن آب، مهم است که پاروها را بهدرستی راست نگه دارید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «peak» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peak