آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ تیر ۱۴۰۳

    Peak

    piːk piːk

    گذشته‌ی ساده:

    peaked

    شکل سوم:

    peaked

    سوم‌شخص مفرد:

    peaks

    وجه وصفی حال:

    peaking

    شکل جمع:

    peaks

    معنی peak | جمله با peak

    noun countable B2

    اوج، بیشینه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    His fame reached its peak.

    شهرت او به اوج خود رسید.

    The stock market hit its peak before suddenly crashing.

    بازار سهام پیش از سقوط ناگهانی به اوج خود رسید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the peak of production

    بیشینه‌ی تولید

    noun countable B1

    قله، نوک، ستیغ (کوه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    They reached the peak just before sunrise.

    درست پیش از طلوع خورشید به قله رسیدند.

    The peak was covered in a blanket of snow.

    ستیغ از لایه‌ای از برف پوشیده بود.

    noun countable B1

    کوه

    Damavand is the highest peak in the Alborz.

    دماوند بلندترین کوه رشته‌کوه‌ البرز است.

    Taraghe is one of the most difficult peaks to climb in this region.

    طرغه یکی از دشوارترین کوه‌ها برای صعود در این منطقه است.

    noun countable

    لبه (کلاه)

    She adjusted the peak of her hat.

    لبه‌ی کلاهش را تنظیم کرد.

    The peak of his cap was slightly bent.

    لبه‌ی کلاهش کمی خم شده بود.

    adjective

    اوج (از نظر زمانی)

    The peak hours for shopping are usually in the late afternoon.

    ساعات اوج خرید معمولاً در اواخر بعدازظهر است.

    The peak season for tourism in this area is during the summer months.

    فصل اوج گردشگری در این منطقه در ماه‌های تابستان است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    At peak hours the roads get congested with cars.

    در ساعات اوج جاده‌ها از اتومبیل پر می‌شود.

    adjective

    اوج (از نظر سطح و نرخ و غیره)

    Our sales reached their peak levels last quarter.

    فروش ما در سه ماهه‌ی گذشته به میزان اوج خود رسید.

    The peak prices of oil caused concerns for consumers.

    اوج قیمت نفت باعث نگرانی مصرف‌کنندگان شد.

    verb - intransitive

    به اوج رسیدن، به بالاترین حد رسیدن، به حداکثر رسیدن

    In the early part of the evening, electricity consumption peaks and then gradually subsides.

    مصرف برق در اوایل شب به اوج می‌رسد؛ سپس به‌تدریج کم می‌شود.

    Our sales have peaked.

    میزان فروش ما به بالاترین حد رسیده است.

    noun countable

    نوک، تیزه (بام و غیره)

    The peak of the roof was damaged in the storm.

    نوک سقف در طوفان آسیب دید.

    The bird sat on the peak of the shingled roof.

    پرنده روی تیزه‌ی شیروانی نشست.

    noun countable

    هرچیز قله‌مانند

    The clouds are piled in white peaks.

    ابرها به‌صورت قله‌های سپید انباشته شده‌اند.

    She underlined the sentence "beat the cream until it forms stiff peaks" in her cookbook.

    او در کتاب آشپزی‌اش زیر این جمله‌ خط کشید: «خامه را هم‌ بزنید تا قله‌های سفت تشکیل شود».

    noun countable

    گوشه‌ی فوقانی (بادبان)

    The sailor climbed up the mast to adjust the peak of the sail.

    ملوان برای تنظیم گوشه‌ی فوقانی بادبان از دکل بالا رفت.

    With a swift movement, the sailor tightened the peak of the sail.

    ملوان با حرکتی سریع گوشه‌ی فوقانی بادبان را محکم کرد.

    noun

    آرایش و پیرایش نقطه‌ی V شکل پیشانی (مو)

    The barber carefully shaped the peak.

    آرایشگر با دقت نقطه‌ی V شکل پیشانی را حالت داد.

    The peak was the actor's signature look.

    نقطه‌ی V شکل پیشانی مشخصه‌ی ظاهر این بازیگر بود.

    verb - intransitive

    نحیف شدن

    The pregnant mother began to peak.

    مادر آبستن شروع کرد به نحیف شدن.

    She began to peak after skipping meals for several days.

    پس از چند روز حذف غذا داشت نحیف می‌شد.

    verb - intransitive

    کم شدن، تحلیل رفتن، آب رفتن

    As the days passed, her motivation began to peak.

    با گذشت روزها، انگیزه‌اش داشت کم می‌شد.

    His interest in the project started to peak after weeks of hard work.

    علاقه‌ی او به این پروژه پس از هفته‌ها کار سخت تحلیل رفت.

    verb - transitive

    به طرف بالا نگه داشتن، راست نگه داشتن (پارو)

    The experienced team knows when to peak their oars.

    تیم باتجربه می‌داند چه زمانی باید پاروهای خود را به طرف بالا نگه دارد.

    It's important to peak the oars properly to avoid splashing water.

    برای جلوگیری از پاشیده شدن آب، مهم است که پاروها را به‌درستی راست نگه دارید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد peak

    1. noun top of something
      Synonyms:
      top summit apex crest crown brow tip point mount mountain hill pinnacle bump roof alp vertex spike aiguille
      Antonyms:
      bottom base nadir
    1. noun maximum, zenith
      Synonyms:
      top summit height apex climax pinnacle crown acme culmination high point apogee meridian zenith capstone tip greatest ne plus ultra
      Antonyms:
      base nadir
    1. verb reach highest point
      Synonyms:
      climax culminate crest top out reach the top come to a head be at height reach the zenith
      Antonyms:
      fall plunge hit bottom

    سوال‌های رایج peak

    گذشته‌ی ساده peak چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده peak در زبان انگلیسی peaked است.

    شکل سوم peak چی میشه؟

    شکل سوم peak در زبان انگلیسی peaked است.

    شکل جمع peak چی میشه؟

    شکل جمع peak در زبان انگلیسی peaks است.

    وجه وصفی حال peak چی میشه؟

    وجه وصفی حال peak در زبان انگلیسی peaking است.

    سوم‌شخص مفرد peak چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد peak در زبان انگلیسی peaks است.

    ارجاع به لغت peak

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «peak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peak

    لغات نزدیک peak

    • - peafowl
    • - peahen
    • - peak
    • - peak load
    • - peak time
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.