تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اتفاقاً برخوردن به، پیوستن به
ترک حمایت کردن
آب رفتن، کوچک شدن، نحیف شدن، تحلیل رفتن
عقبنشینی کردن، پسکشیدن
1- دوباره پناه بردن، ملتمس شدن به 2- عقبنشینی کردن به
عقب افتادن، جا ماندن
(امریکا ـ عامیانه) ناموفق بودن (در شغل و غیره)، شکست خوردن
خاطرخواه شدن، شیفته شدن
فریب خوردن، گول خوردن
فرو ریختن، پایین آمدن
(نظام و ارتش) به خط شدن، صف بستن
خاتمه دادن، به پایان رساندن
اتفاقی ملاقات کردن، برخوردن به
موافق بودن، همرای بودن
تقلیل یافتن، کاهش یافتن، تنزل یافتن، کوچکتر شدن
کنده شدن، ریختن، افتادن
1- حمله کردن، تاختن بر 2- وظیفهی کسی بودن
دعوا کردن، مشاجره کردن
اتفاق افتادن، رخ دادن
(نظام و ارتش) از خط خارج شدن، از صف بیرون رفتن
(مو و دندان و غیره) افتادن، ریختن
فروافتادن، (ناگهان) افتادن، نقش برزمین شدن
به جایی نرسیدن، شکست خوردن
به کاری مبادرت کردن، به عملی دست زدن، شروع کردن، آغاز کردن
تحت تاثیر قرار گرفتن
گمراهی آدم (و حوا)، نافرمانی از خداوند
(در بازیهای با ورق) دست، ورقهایی که از روی بخت به هر نفر میدهند.
(عامیانه) دستپاچه شدن، (از شدت اشتیاق و هیجان) با دستپاچگی عمل کردن
1- تصادم کردن به، خوردن به، گیر کردن در، گرفتار شدن در 2- درگیر شدن با، دست به گریبان شدن با
1- فاقد بودن، کاستی داشتن، کم داشتن 2- (با: of) طبق دلخواه نبودن، به حد نصاب نرسیدن
دنبال دردسر گشتن، دنبال شر گشتن، کارهای خطرناک کردن، خود را در معرض خطر قرار دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fall» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fall