با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fall On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • phrasal verb
    تجربه کردن، تحمل کردن
  • phrasal verb
    مسئولیت یا وظیفه‌ای بر عهده داشتن
  • phrasal verb
    در روز خاصی رخ دادن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fall on

  1. phrasal verb Experience; to suffer; to fall upon
  2. phrasal verb Be assigned to; to acquire a new responsibility
  3. phrasal verb Occur on a particular day

ارجاع به لغت fall on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fall on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fall-on

لغات نزدیک fall on

پیشنهاد بهبود معانی