(در آب) شیرجه رفتن، با سر پریدن
Mehri dived into the pool.
مهری در استخر شیرجه زد.
to dive into a foxhole
به داخل جانپناه پریدن
سرازیر شدگی، فروشدگی، فرود ناگهانی، (با سر) پرش به زیر ، شیرچه، پریدن با سر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قایقی که با گود کردن تنه ی درخت ساخته شود، کنده ناو
قایقی که با گود کردن تنه ی درخت ساخته شود، کنده ناو
فرو شدن، زیر آب رفتن، (ناگهان با سر وارد چیزی شدن) پریدن توی
He made a dive for the ditch.
پرید توی گودال.
The bomber dived toward the target.
هواپیمای بمبافکن به سوی هدف شیرجه رفت.
As the enemy boat approached, the submarine began to dive.
با نزدیک شدن کشتی دشمن، زیردریایی شروع به زیر آب رفتن کرد.
(با اشتیاق و رغبت) به کاری پرداختن، غرق در کاری شدن
to dive into one's work
غرق در کار خود شدن
(هواپیما و پرنده و جاده و غیره) ناگهان سرازیر شدن، (هواپیما را) سرازیر کردن
(فوتبال) تمارض کردن
عمداً باختن، تظاهر به باختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dive