با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Leap

liːp liːp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    leapt
  • شکل سوم:

    leapt
  • سوم شخص مفرد:

    leaps
  • وجه وصفی حال:

    leaping
  • شکل جمع:

    leaps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive C2
    جستن، پریدن، دویدن، خیز زدن، جهیدن، خیزیدن
    • - He leaped over the brook.
    • - او از روی جوی پرید.
    • - She leaped into the boat and grabbed the oar.
    • - او جست توی قایق و پارو را گرفت.
    • - The fish kept leaping out of the water.
    • - ماهی‌ها مرتباً از آب به بالا جست می‌زدند.
    • - The rocket leaped skyward.
    • - موشک به هوا رفت.
    • - He leaped up and started protesting.
    • - او از جا پرید و شروع کرد به اعتراض کردن.
    • - He leaped up and cut off both his ears.
    • - برجست و از او دو گوش ببرید.
    • - He leaped into our discussion.
    • - او پرید توی حرف‌های ما.
    • - to leap a wall
    • - از روی دیوار پریدن
    • - My heart leaped at the sight of him.
    • - با دیدن او قلبم فرو ریخت.
    • - Flames leaped down the stairway.
    • - شعله‌ها به سوی پایین پلکان زبانه می‌کشیدند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • verb - intransitive
    (با عجله) اقدام کردن، عمل کردن
    • - She leaped to her son's defense.
    • - او به‌ سرعت به دفاع از پسرش پرداخت.
    • - They leaped at our offer.
    • - پیشنهاد ما را با ناشکیبایی قبول کردند.
  • verb - intransitive
    به سرعت به چیزی رسیدن (شهرت یا پول و غیره)
  • noun countable
    جهش، پرش، خیز
    • - an easy leap
    • - جهش آسان
    • - Knowledge took a great leap forward.
    • - دانش جهش بزرگی به جلو داشت.
    • - a five-meter leap
    • - یک پرش پنج متری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد leap

  1. noun jump; increase
    Synonyms: bound, caper, escalation, frisk, hop, rise, skip, spring, surge, upsurge, upswing, vault
  2. verb jump, jump over; increase
    Synonyms: advance, arise, ascend, bounce, bound, caper, cavort, clear, escalate, frisk, hop, hurdle, lop, mount, rise, rocket, saltate, skip, soar, spring, surge, vault

Idioms

  • by leaps and bounds

    به سرعت، با جست و خیز

    به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

  • leap in the dark

    کار پرمخاطره (چون عاقبت آن معلوم نیست)، جهش در تاریکی

  • leap to conclusions

    با شتاب و بی‌دقتی نتیجه‌گیری کردن

ارجاع به لغت leap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leap

لغات نزدیک leap

پیشنهاد بهبود معانی