فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Leap

liːp liːp

گذشته‌ی ساده:

leapt

شکل سوم:

leapt

سوم‌شخص مفرد:

leaps

وجه وصفی حال:

leaping

شکل جمع:

leaps

توضیحات:

همچنین می‌توان از leaped به‌ جای leapt در گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2

پریدن، جستن، جست زدن، جهیدن

He leaped up and started protesting.

او از جا پرید و شروع کرد به اعتراض کردن.

She leaped into the boat and grabbed the oar.

او جست توی قایق و پارو را گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The fish kept leaping out of the water.

ماهی‌ها مرتباً از آب به بالا جست می‌زدند.

He leaped over the brook.

او از روی جوی پرید.

to leap a wall

از روی دیوار پریدن

verb - intransitive

رسیدن (به‌طور ناگهانی) (به شهرت یا قدرت یا اهمیت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The young entrepreneur leaped to success with his innovative business idea.

این کارآفرین جوان با ایده‌ی تجاری نوآورانه‌اش به موفقیت رسید.

The athlete leaped to victory.

این ورزشکار به پیروزی رسید.

verb - intransitive

افزایش یافتن، رشد کردن، جهش کردن (به‌سرعت)

Sales of the product leaped after the advertising campaign.

فروش محصول پس از کمپین تبلیغاتی افزایش یافت.

The popularity of the band leaped overnight.

محبوبیت این گروه یک‌شبه جهش کرد.

noun countable C2

جهش، رشد سریع، تغییر ناگهانی

Knowledge took a great leap forward.

دانش جهش بزرگی به جلو داشت.

The promotion was a leap in his professional status.

این ترفیع تغییر ناگهانی در وضعیت حرفه‌ای او بود.

noun countable

جهش، پرش

an easy leap

جهش آسان

a five-meter leap

یک پرش پنج متری

verb - intransitive

سخت تپیدن (از شادی)، فروریختن (از ترس) (قلب)

My heart leaped with joy when I saw my friend walking towards me.

وقتی دوستم را دیدم که به سمتم می‌آمد، قلبم از خوشحالی سخت تپید.

My heart leaped at the sight of him.

با دیدن او قلبم فروریخت.

verb - intransitive

سریع اقدام کردن، سریع عمل کردن

She leaped to her son's defense.

او سریع به دفاع از پسرش پرداخت.

I tend to leap at opportunities.

تمایل دارم در مقابل فرصت‌ها سریع عمل کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leap

  1. noun jump; increase
    Synonyms:
    rise increase surge upsurge hop spring skip bound jump upswing vault caper frisk
  1. verb jump, jump over; increase
    Synonyms:
    rise increase advance ascend spring mount bounce skip hop surge rocket escalate vault bound clear hurdle arise soar caper frisk saltate cavort lop

Idioms

by leaps and bounds

به سرعت، با جست و خیز

به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

leap in the dark

کار پرمخاطره (چون عاقبت آن معلوم نیست)، جهش در تاریکی

leap to conclusions

با شتاب و بی‌دقتی نتیجه‌گیری کردن

leap (or shot) in the dark

الله‌بختی کاری را کردن

leap of faith

جهش ایمان (چشم‌بسته به چیز یا موضوعی باور داشتن و آن را پذیرفتن)

Idioms بیشتر

look before you leap

بی‌گدار به آب نزن، قبل‌از عمل فکر کن، سنجیده عمل کن (گزنکرده، پاره نکن)

ارجاع به لغت leap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leap

لغات نزدیک leap

پیشنهاد بهبود معانی