با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Leap

liːp liːp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    leapt
  • شکل سوم:

    leapt
  • سوم‌شخص مفرد:

    leaps
  • وجه وصفی حال:

    leaping
  • شکل جمع:

    leaps

توضیحات

همچنین می‌توان از leaped به‌ جای leapt در گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
پریدن، جستن، جست زدن، جهیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- He leaped up and started protesting.
- او از جا پرید و شروع کرد به اعتراض کردن.
- She leaped into the boat and grabbed the oar.
- او جست توی قایق و پارو را گرفت.
- The fish kept leaping out of the water.
- ماهی‌ها مرتباً از آب به بالا جست می‌زدند.
- He leaped over the brook.
- او از روی جوی پرید.
- to leap a wall
- از روی دیوار پریدن
verb - intransitive
رسیدن (به‌طور ناگهانی) (به شهرت یا قدرت یا اهمیت و غیره)
- The young entrepreneur leaped to success with his innovative business idea.
- این کارآفرین جوان با ایده‌ی تجاری نوآورانه‌اش به موفقیت رسید.
- The athlete leaped to victory.
- این ورزشکار به پیروزی رسید.
verb - intransitive
افزایش یافتن، رشد کردن، جهش کردن (به‌سرعت)
- Sales of the product leaped after the advertising campaign.
- فروش محصول پس از کمپین تبلیغاتی افزایش یافت.
- The popularity of the band leaped overnight.
- محبوبیت این گروه یک‌شبه جهش کرد.
noun countable C2
جهش، رشد سریع، تغییر ناگهانی
- Knowledge took a great leap forward.
- دانش جهش بزرگی به جلو داشت.
- The promotion was a leap in his professional status.
- این ترفیع تغییر ناگهانی در وضعیت حرفه‌ای او بود.
noun countable
جهش، پرش
- an easy leap
- جهش آسان
- a five-meter leap
- یک پرش پنج متری
verb - intransitive
سخت تپیدن (از شادی)، فروریختن (از ترس) (قلب)
- My heart leaped with joy when I saw my friend walking towards me.
- وقتی دوستم را دیدم که به سمتم می‌آمد، قلبم از خوشحالی سخت تپید.
- My heart leaped at the sight of him.
- با دیدن او قلبم فروریخت.
verb - intransitive
سریع اقدام کردن، سریع عمل کردن
- She leaped to her son's defense.
- او سریع به دفاع از پسرش پرداخت.
- I tend to leap at opportunities.
- تمایل دارم در مقابل فرصت‌ها سریع عمل کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leap

  1. noun jump; increase
    Synonyms: bound, caper, escalation, frisk, hop, rise, skip, spring, surge, upsurge, upswing, vault
  2. verb jump, jump over; increase
    Synonyms: advance, arise, ascend, bounce, bound, caper, cavort, clear, escalate, frisk, hop, hurdle, lop, mount, rise, rocket, saltate, skip, soar, spring, surge, vault

Idioms

  • by leaps and bounds

    به سرعت، با جست و خیز

    به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

  • leap in the dark

    کار پرمخاطره (چون عاقبت آن معلوم نیست)، جهش در تاریکی

  • leap to conclusions

    با شتاب و بی‌دقتی نتیجه‌گیری کردن

  • leap (or shot) in the dark

    الله‌بختی کاری را کردن

  • leap of faith

    جهش ایمان (چشم‌بسته به چیز یا موضوعی باور داشتن و آن را پذیرفتن)

  • look before you leap

    بی‌گدار به آب نزن، قبل‌از عمل فکر کن، سنجیده عمل کن (گزنکرده، پاره نکن)

ارجاع به لغت leap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leap

لغات نزدیک leap

پیشنهاد بهبود معانی