آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ تیر ۱۴۰۳

    Skip

    skɪp skɪp

    گذشته‌ی ساده:

    skipped

    شکل سوم:

    skipped

    سوم‌شخص مفرد:

    skips

    وجه وصفی حال:

    skipping

    معنی skip | جمله با skip

    verb - intransitive

    جهیدن، جست‌وخیز کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The goats were skipping about in the field.

    بزها در حال جهیدن در مزرعه بودند.

    She was skipping along the sidewalk.

    در پیاده‌رو جست‌وخیز می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The children were skipping in the park.

    بچه‌ها در پارک جست‌وخیز می‌کردند.

    verb - intransitive

    انگلیسی بریتانیایی طناب‌بازی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    To strengthen themselves, boxers do skipping.

    مشت‌بازها برای تقویت خود طناب‌بازی می‌کنند.

    I used to skip with my friends after school every day.

    من هر روز بعد از مدرسه با دوستانم طناب‌بازی می‌کردم.

    verb - intransitive C1

    دررفتن، جیم شدن

    The suspect tried to skip before the police arrived.

    مظنون سعی کرد قبل از رسیدن پلیس جیم شود.

    restaurant customers who skip on their bills

    مشتریان رستوران که بدون پرداخت صورت‌حساب خود جیم می‌شوند

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She decided to skip before anyone could catch her.

    تصمیم گرفت قبل از اینکه کسی بتواند او را بگیرد، دربرود.

    The bank's manager skipped off with the money.

    رئیس بانک با پول‌ها دررفت.

    verb - transitive C1

    دررفتن از، جیم شدن از

    The thief managed to skip the country before the police arrived.

    دزد قبل از رسیدن پلیس موفق شد از کشور دربرود.

    He skipped town before anyone could catch up to him.

    قبل از اینکه کسی بتواند به او برسد از شهر جیم شد.

    verb - transitive C1

    رد کردن (بخشی از کتاب یا فیلم)

    Read carefully and do not skip pages.

    بادقت بخوان و صفحه‌ها را رد نکن.

    He skipped one chapter and went to the next one.

    یک فصل را رد کرد و رفت به فصل بعدی.

    verb - transitive informal B2

    گذشتن از، صرف‌نظر کردن از (انجام ندادن کاری که شخص معمولاً انجام می‌دهد یا باید انجام دهد)

    I always skip breakfast when I'm running late.

    همیشه وقتی داره دیرم می‌شه، از صبحونه صرف‌نظر می‌کنم.

    I usually skip dessert.

    معمولاً از دسر می‌گذرم.

    verb - transitive informal B2

    نرفتن به، غایب شدن در (کلاس یا جلسه و غیره)

    I decided to skip the afternoon meeting.

    تصمیم گرفتم به جلسه‌ی بعدازظهر نروم.

    You have skipped class often!

    شما بارها در کلاس غایب شده‌اید!

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی سُراندن (سنگ و غیره) (روی سطح آب)

    I skipped a stone.

    سنگی را سراندم.

    The children skipped stones at the beach.

    بچه‌ها در ساحل سنگ‌ها را می‌سراندند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی کانتینر نخاله، اسکیپ

    The skip was filled with old furniture.

    کانتینر ضایعات پر از اثاثیه‌ی قدیمی بود.

    The skip was overflowing with discarded materials.

    اسکیپ پر از مواد دور‌ریخته‌شده بود.

    noun countable

    پرش (کوتاه)، جست‌وخیز

    The child took a skip down the sidewalk.

    کودک از پیاده‌رو پرش کرد.

    She took a skip towards the stage.

    با جست‌وخیز به سمت صحنه رفت.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی آدم گم‌وگورشده (شخصی که ناپدید شده است به‌ویژه کسی که بدهکار است)

    The skip owes a substantial amount of money to various creditors.

    این آدم گم‌وگورشده مقدار قابل توجهی پول به طلبکاران مختلف بدهکار است.

    The search for the skip intensified.

    جست‌وجو برای این آدم گم‌وگورشده شدت گرفت.

    noun countable informal

    ورزش کاپیتان، سردسته (به‌ویژه در کرلینگ یا بولینگ روی چمن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    As the skip, he made crucial decisions that determined the outcome of the curling match.

    به عنوان کاپیتان، تصمیمات مهمی گرفت که نتیجه‌ی مسابقه‌ی کرلینگ را تعیین کرد.

    The skip's calm and composed demeanor boosted the team's morale.

    رفتار آرام و متین سردسته روحیه‌ی تیم را بالا برد.

    verb - intransitive

    پریدن از، رد شدن از (مورد و مرحله و غیره)

    That preacher skips from one subject to another.

    آن واعظ از یک موضوع به موضوع دیگر می‌پرد.

    Let's skip the boring introductions and get straight to the point.

    بیایید از مقدمه‌های خسته‌کننده رد شویم و مستقیماً به سر اصل مطلب برویم.

    verb - intransitive verb - transitive

    دو کلاس یک کلاس کردن، از یک کلاس پریدن، جهشی خواندن

    Reza skipped the tenth grade, going from the nineth to the eleventh.

    رضا از کلاس دهم پرید و از نهم به یازدهم رفت.

    I was able to skip in elementary school because of my skills in math.

    به دلیل دانشی که در ریاضیات داشتم، توانستم در مقطع ابتدایی جهشی بخوانم.

    noun

    پرش، حذف (عمل)

    Her quick skip over the details made it seem like she was hiding something.

    پرش سریع او از جزئیات باعث شد به نظر برسد که او چیزی را پنهان کرده است.

    The skip in the presentation was noticeable, leaving the audience puzzled.

    حذف در این ارائه محسوس بود و حضار را گیج کرد.

    noun countable informal

    کاپیتان (هواپیما)

    Our skip was experienced.

    کاپیتان ما باتجربه بود.

    The skip greeted the passengers with a warm smile before the flight.

    کاپیتان قبل از پرواز با لبخندی گرم از مسافران استقبال کرد.

    verb - intransitive

    کاپیتانی کردن، کاپیتان ... بودن (قایق و کشتی)

    He can skip in any weather.

    در هر آب‌وهوایی می‌تواند کاپیتانی کند.

    She was thrilled to skip the sailboat on the open water.

    او از کاپیتان قایق بادبانی بودن در آب‌های آزاد هیجان‌زده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد skip

    1. verb bounce or jump over
      Synonyms:
      jump leap hop spring bound dance prance caper gambol cavort frisk scamper run flee bolt make off skedaddle scoot fly trip bob buck lope canter skitter flit skim glance ricochet carom graze skirr step tiptoe hippety-hop
    1. verb avoid, miss
      Synonyms:
      miss escape omit neglect leave out pass over disregard eschew pass up cut flee split run away miss out skim over play hooky desert
      Antonyms:
      meet face take on

    Phrasal verbs

    skip out

    شانه خالی کردن، از زیر کاری در رفتن

    Idioms

    skip it!

    (عامیانه) 1- بس است!، ول کن، دست بردار 2- مهم نیست!، ذکر نکن!، حرفش را نزن!، قابل ندارد!

    سوال‌های رایج skip

    گذشته‌ی ساده skip چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده skip در زبان انگلیسی skipped است.

    شکل سوم skip چی میشه؟

    شکل سوم skip در زبان انگلیسی skipped است.

    وجه وصفی حال skip چی میشه؟

    وجه وصفی حال skip در زبان انگلیسی skipping است.

    سوم‌شخص مفرد skip چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد skip در زبان انگلیسی skips است.

    ارجاع به لغت skip

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «skip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skip

    لغات نزدیک skip

    • - skint
    • - skintight
    • - skip
    • - skip it!
    • - skip out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.