گذشتهی ساده:
tiptoedشکل سوم:
tiptoedسومشخص مفرد:
tiptoesوجه وصفی حال:
tiptoeingبا نوک پا راه رفتن، نوک پنجه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She tiptoed into the room and caught me by surprise.
پاورچین پاورچین وارد اتاق شد و مرا غافلگیر کرد.
He stood tiptoe and looked inside the room.
نوک پا ایستاد و به درون اتاق نگاه کرد.
He approached me with tiptoe steps.
با گامهای پاورچین به من نزدیک شد.
She stood on tiptoe and whispered something into Mohsen's ears.
روی نوک پا ایستاد و چیزی در گوش محسن نجوا کرد.
1- روی نوک پا، روی سرپنجه، درحال پاورچین بودن
2- هشیار، آماده 3- مشتاق 4- بیصدا، مخفیانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tiptoe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tiptoe