فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tipsy

ˈtɪpsi ˈtɪpsi

صفت تفضیلی:

tipsier

صفت عالی:

tipsiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

مست، مست و پاتیل، شنگول، سرخوش، سرمست، ملنگ، تلوتلو‌خور

The tipsy driver swerved on the road, putting other cars in danger.

راننده‌ی مست در جاده منحرف شد و ماشین‌های دیگر را در معرض خطر قرار داد.

After a few glasses of wine, she became tipsy and started to giggle uncontrollably.

بعد از نوشیدن چند گیلاس شراب، سرخوش شد و بی‌اختیار شروع به خنده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He drank the wine and became tipsy.

شراب را خورد و ملنگ شد.

adjective

ناصاف، بی‌ثبات، متغیر، کج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The tipsy table wobbled as I placed my drink on it.

وقتی نوشیدنی‌ام را روی آن گذاشتم، میز ناصاف تکان خورد.

The painting hung at a tipsy angle, giving the room an eccentric feel.

نقاشی با زاویه‌ای کج آویزان شده بود و به اتاق حس عجیبی می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tipsy

  1. adjective inebriated
    Synonyms:
    drunk drunken intoxicated high loaded tight merry happy lit stewed mellow dazed unsteady woozy fuddled addled irrigated
    Antonyms:
    sober

ارجاع به لغت tipsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tipsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tipsy

لغات نزدیک tipsy

پیشنهاد بهبود معانی