صفت تفضیلی:
tipsierصفت عالی:
tipsiestمست، مست و پاتیل، شنگول، سرخوش، سرمست، ملنگ، تلوتلوخور
The tipsy driver swerved on the road, putting other cars in danger.
رانندهی مست در جاده منحرف شد و ماشینهای دیگر را در معرض خطر قرار داد.
After a few glasses of wine, she became tipsy and started to giggle uncontrollably.
بعد از نوشیدن چند گیلاس شراب، سرخوش شد و بیاختیار شروع به خنده کرد.
He drank the wine and became tipsy.
شراب را خورد و ملنگ شد.
ناصاف، بیثبات، متغیر، کج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tipsy table wobbled as I placed my drink on it.
وقتی نوشیدنیام را روی آن گذاشتم، میز ناصاف تکان خورد.
The painting hung at a tipsy angle, giving the room an eccentric feel.
نقاشی با زاویهای کج آویزان شده بود و به اتاق حس عجیبی میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tipsy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tipsy