امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Woozy

ˈwuːzi ˈwuːzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بیمار، کسل، گیج و منگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He hit me on the head and I still feel woozy.
- ضربه‌ای به سرم زد و هنوز سرم گیج می‌رود.
- The narcotic drug made him woozy.
- داروی مخدر او را منگ کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد woozy

  1. adjective dizzy
    Synonyms:
    confused dazed giddy light-headed shaky unsteady groggy reeling wobbly queasy faint tipsy staggering off balance weak-kneed muddled puzzled dazzled bewildered staggered bemused befuddled dumbfounded punchy punch-drunk weak in the knees slap-happy seeing stars hazy gaga

ارجاع به لغت woozy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «woozy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/woozy

لغات نزدیک woozy

پیشنهاد بهبود معانی