با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Puzzled

ˈpʌzəld ˈpʌzəld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    puzzles
  • وجه وصفی حال:

    puzzling
  • صفت تفضیلی:

    more puzzled
  • صفت عالی:

    most puzzled

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
گیج‌، سردرگم، متحیر، حیرت‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He had a puzzled look on his face.
- نگاه حیرت‌زده‌ای در چهره‌اش بود.
- John seemed puzzled about what the question meant.
- منظور سوال جان را گیج کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puzzled

  1. adjective confused
    Synonyms: at a loss, at sea, baffled, bewildered, bollixed, clueless, come apart, come unzipped, discombobulated, dopey, doubtful, floored, foggy, fouled up, hung up, in a fog, lost, loused up, messed up, mind-blown, mixed up, mucked up, mystified, nonplussed, perplexed, rattled, screwed up, shook, shook up, spaced out, stuck, stumped, thrown, unglued, without a clue
    Antonyms: aware, certain, cognizant, sure

ارجاع به لغت puzzled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puzzled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puzzled

لغات نزدیک puzzled

پیشنهاد بهبود معانی