امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cognizant

ˈkɑːɡnɪznt ˈkɒɡnəznt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آگاه، باخبر، واقف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He is cognizant of his duties as a father.
- او به وظایف خود به عنوان پدر واقف است.
- cognizant of difficulties
- آگاه از سختی‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cognizant

  1. adjective aware
    Synonyms: acquainted, alive, apprehensive, au courant, awake, conscious, conversant, down with, familiar, grounded, hep to, hip to, informed, in on, in the know, in the picture, judicious, knowing, knowledgeable, observant, on the beam, on to, perceptive, plugged in, savvy, sensible, sentient, tuned in, up on, versed, wise to, with it, witting
    Antonyms: ignorant, unaware, unfamiliar, uninformed, unknowledgeable, unwitting

ارجاع به لغت cognizant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cognizant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cognizant

لغات نزدیک cognizant

پیشنهاد بهبود معانی