آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ شهریور ۱۴۰۴

    Familiar

    fəˈmɪlijər fəˈmɪliə

    شکل جمع:

    familiars

    صفت تفضیلی:

    more familiar

    صفت عالی:

    most familiar

    معنی familiar | جمله با familiar

    noun B1

    آشنا، شناس، شناسا

    a familiar face

    چهره‌ی آشنا

    adjective

    (در اصل) خانوادگی، خویشاوندانه، تباری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    adjective

    یار جانی، هم قطار، همکار

    adjective

    دوست صمیمی، دوست جون جونی، نزدیک (نزدیکان)

    He tried to become familiar with the neighbor's wife.

    او کوشید خود را به زن همسایه نزدیک کند.

    the secret which I only share with my familiars

    رازی که فقط با نزدیکان خود در میان می‌گذارم

    adjective

    مطلع به، وارد به، بلد، متبحر در، داننده، خبره

    He is quite familiar with the Bible.

    او به‌طور کامل به انجیل وارد است.

    I am familiar with the works of Shakespear.

    من آثار شکسپیر را خوب می‌دانم.

    adjective

    (جانوران) اهلی، رام، خوگیر

    noun

    مأنوس، خودی، خودمانی

    to be on familiar terms with somebody

    با کسی خودمانی بودن

    adjective

    بی‌رودربایستی، ندار، خودی، بی تکلف

    adjective

    پررو (به‌ویژه کسی که بدون مناسبت لحن و رفتار خودمانی اتخاذ می‌کند)، گستاخ، بیش از حد خودمانی

    In some countries calling a person by his first name is considered to be too familiar.

    در برخی کشورها صدا زدن شخص به اسم اولش بیش‌ازحد خودمانی محسوب می‌شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد familiar

    1. adjective common, well-known
      Synonyms:
      frequent usual ordinary well-known known everyday habitual customary conventional routine simple natural plain stock recognizable repeated garden variety household domestic matter-of-fact workaday mundane accustomed intimate informal humble prosaic homespun unceremonious unsophisticated old hat native wonted
      Antonyms:
      uncommon unknown strange new unfamiliar foreign unremarkable undistinguished
    1. adjective knowledgeable
      Synonyms:
      aware informed acquainted conscious conversant versed in familiar with apprised posted mindful in the know up on savvy cognizant abreast au courant au fait grounded introduced no stranger to plugged in tuned in up versant with it at home with well up in in on
      Antonyms:
      ignorant unknowledgeable unacquainted
    1. adjective friendly, bold
      Synonyms:
      easy comfortable sociable open informal close dear cordial genial gracious relaxed affable neighborly amicable cozy snug unreserved unceremonious unconstrained intimate thick confidential forward free bold fresh smart free-and-easy tight presuming sassy nervy impudent presumptuous officious intrusive obtrusive palsy palsy-walsy buddy-buddy chummy wise near
      Antonyms:
      unfriendly cold distant reserved aloof cool unapproachable unfamiliar

    لغات هم‌خانواده familiar

    • noun
      familiarity, family, familiarization
    • adjective
      familiar, familial
    • verb - transitive
      familiarize
    • adverb
      familiarly

    سوال‌های رایج familiar

    شکل جمع familiar چی میشه؟

    شکل جمع familiar در زبان انگلیسی familiars است.

    صفت تفضیلی familiar چی میشه؟

    صفت تفضیلی familiar در زبان انگلیسی more familiar است.

    صفت عالی familiar چی میشه؟

    صفت عالی familiar در زبان انگلیسی most familiar است.

    معنی familiar به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «familiar» در زبان فارسی به «آشنا» یا «شناخته‌شده» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «familiar» معمولاً به چیزی یا کسی اشاره دارد که فرد آن را قبلاً تجربه کرده، دیده یا با آن آشنا شده است. این آشنایی می‌تواند در سطح شناختی، احساسی یا حتی حسی باشد. برای مثال، یک چهره، یک صدا، یک مکان یا یک رفتار می‌تواند «familiar» باشد و حس راحتی و اطمینان را در فرد ایجاد کند.

    در زندگی روزمره، چیزهای «familiar» نقش مهمی در احساس امنیت و تسلط فرد بر محیط دارند. آشنایی با محیط یا افراد باعث کاهش استرس و اضطراب می‌شود و توانایی فرد را برای تصمیم‌گیری و تعامل افزایش می‌دهد. این احساس آشنایی حتی می‌تواند در فعالیت‌های یادگیری و آموزش نیز مؤثر باشد، زیرا اطلاعات «familiar» راحت‌تر در ذهن پردازش و حفظ می‌شوند.

    از نظر روانشناسی، «familiar» بودن می‌تواند حس تعلق و راحتی ایجاد کند. انسان‌ها به‌طور طبیعی به چیزهای آشنا گرایش دارند و تمایل دارند با محیط‌ها، افراد یا فعالیت‌های شناخته‌شده تعامل کنند. این گرایش بخشی از رفتار تطبیقی انسان است که به بقا و مدیریت بهتر منابع روانی کمک می‌کند.

    در ادبیات و هنر، مفهوم «familiar» گاهی برای ایجاد پیوند عاطفی یا تصویرسازی قوی استفاده می‌شود. نویسندگان و هنرمندان با معرفی عناصر «familiar» می‌توانند مخاطب را سریع‌تر با داستان یا اثر خود ارتباط دهند و حس نزدیکی و شناسایی را تقویت کنند.

    «familiar» مفهومی است که به آشنایی، راحتی و شناخت قبلی اشاره دارد. این واژه یادآور اهمیت تجربه‌های گذشته، ایجاد حس اطمینان و تسهیل تعامل با محیط است و نشان می‌دهد که آشنایی با چیزها و افراد می‌تواند نقش مهمی در زندگی روزمره، یادگیری و روابط انسانی ایفا کند.

    ارجاع به لغت familiar

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «familiar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/familiar

    لغات نزدیک familiar

    • - famed
    • - familial
    • - familiar
    • - familiar landscape
    • - familiarity
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.