با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Palsy

ˌserəbrl ˈpɔːlzi ˈpɔːlzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - transitive adverb
    فلج، زمین‌گیری، فلج کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد palsy

  1. noun Loss of the ability to move a body part
    Synonyms: paralysis, cerebral-palsy, parkinson-s-disease

ارجاع به لغت palsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/palsy

لغات نزدیک palsy

پیشنهاد بهبود معانی