شکل جمع:
paralysesفلج، رعشه، سکته ناقص، ازکارافتادگی، وقفه، بیحالی، رخوت، عجز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the paralysis of the left side of the body
فلج طرف چپ بدن
Downtown offices add to the paralysis of the traffic.
ادارات مرکز شهر فلج ایاب و ذهاب را تشدید میکنند.
Government interference threatens commerce with complete paralysis.
دخالت دولت تجارت را به فلج کامل تهدید میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «paralysis» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paralysis