صفت تفضیلی:
thickerصفت عالی:
thickestضخیم، کلفت، قطور
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a thick board
تختهی ضخیم
thick paper and thin paper
کاغذ ضخیم و کاغذ نازک
the thickest gas pipe in the world
قطورترین لولهی گاز دنیا
انبوه (جنگل)، پرپشت، انبوه (مو)، انبوه، شلوغ (جمعیت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
thick forests
جنگلهای انبوه
The hall was thick with students.
تالار پر از دانشجو بود.
thick hair
موی پرپشت
thick eyebrows
ابروی پرپشت
a thick crowd
جمعیت انبوه
سفت، غلیظ (مربا و چسب و غیره)
The paint was so thick that it was difficult to spread evenly on the wall.
رنگ بهقدری سفت بود که بهسختی به طور یکنواخت روی دیوار پخش میشد.
thick soup and watery soup
سوپ غلیظ و سوپ آبکی
انگلیسی بریتانیایی پخمه، خنگ، احمق، کودن (شخص)، احمقانه (رفتار و غیره)
I can't believe she fell for that scam, she's so thick sometimes.
نمیتوانم باور کنم که او گرفتار آن کلاهبرداری شده است، او گاهیاوقات خیلی پخمه است.
He's always making thick mistakes.
او همیشه مرتکب اشتباههای احمقانهای میشود.
گرفته، دارای خسخس (صدا)
The actor's voice was thick.
صدای بازیگر گرفته بود.
His voice became thick with excitement as he announced the winner of the competition.
با اعلام برندهی مسابقه صدایش از هیجان به خسخس افتاد.
غلیظ (مه)، متراکم (ابر)، شدید (تاریکی)
thick smoke
دود غلیظ
The thick darkness of the room made me feel uneasy.
تاریکی شدید اتاق باعث شد احساس ناراحتی کنم.
غلیظ (لهجه)
The tour guide spoke with a thick French accent.
راهنمای تور با لهجهی غلیظ فرانسوی صحبت میکرد.
She spoke with a thick Esfahani accent.
او با لهجهی غلیظ اصفهانی حرف میزد.
صمیمی، جونجونی
The couple had a thick relationship.
این زوج رابطهای صمیمی داشتند.
Despite their differences, the sisters were very thick.
این دو خواهر علیرغم تفاوتهایی که با هم داشتند، خیلی جونجونی بودند.
بیشازاندازه، بیشازحد، زیاده، افراطآمیز
The party guests were shocked by the thick amount of alcohol consumed by one individual.
مهمانان مهمانی از مقدار بیشازحد الکل مصرفشده توسط یک نفر شوکه شدند.
The politician's thick promises and empty rhetoric failed to convince the public.
وعدههای بیشازحد و شعارهای توخالی این سیاستمدار نتوانست افکار عمومی را متقاعد کند.
(انگلیس - عامیانه) خیلی کودن، بسیار پخمه
خیلی صمیمی، بسیار جون جونی
پخمه بودن، کودن بودن، کلهخر بودن
lay it on thick (with a trowel)
(عامیانه) غلو کردن، زیادهنمایی کردن
در همهی لحظات خوب و بد زندگی، در ایام خوش و ناخوش، در پستیها و بلندیها، در همهحال، در سختی و آسانی، با همهی فرازونشیبها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thick