با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Bulky

ˈbʌlki ˈbʌlki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    bulkier
  • صفت عالی:

    bulkiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
بزرگ، حجیم، هیکلی، تناور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The box was not very heavy but it was bulky.
- جعبه خیلی سنگین نبود؛ ولی بزرگ و جاگیر بود.
- Male lions are bulkier than female ones.
- نره شیرها از ماده شیرها هیکل‌دارترند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bulky

  1. adjective huge
    Synonyms: awkward, beefy, big, colossal, cumbersome, cumbrous, enormous, gross, heavy, hefty, high, hulking, immense, large, long, mammoth, massive, ponderous, substantial, unhandy, unmanageable, unwieldy, voluminous, weighty
    Antonyms: insubstantial, miniature, small, thin, tiny

لغات هم‌خانواده bulky

  • noun
    bulk
  • adjective
    bulky

ارجاع به لغت bulky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bulky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bulky

لغات نزدیک bulky

پیشنهاد بهبود معانی