امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bulky

ˈbʌlki ˈbʌlki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    bulkier
  • صفت عالی:

    bulkiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
بزرگ، حجیم، هیکلی، تناور link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The box was not very heavy but it was bulky.
- جعبه خیلی سنگین نبود؛ ولی بزرگ و جاگیر بود.
- Male lions are bulkier than female ones.
- نره شیرها از ماده شیرها هیکل‌دارترند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bulky

  1. adjective huge
    Synonyms:
    big large long high heavy gross massive substantial enormous immense colossal mammoth beefy weighty hulking ponderous awkward unwieldy unhandy cumbersome cumbrous unmanageable voluminous hefty
    Antonyms:
    small thin tiny miniature insubstantial

لغات هم‌خانواده bulky

  • adjective
    bulky

ارجاع به لغت bulky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bulky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bulky

لغات نزدیک bulky

پیشنهاد بهبود معانی