با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ponderous

ˈpɑːndərəs ˈpɒndrəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(بسیار) سنگین، پروزن، وزین، ثقیل، گران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a ponderous load
- بار گران
- He had a slow and ponderous manner.
- او رفتاری آرام و وزین داشت.
adjective
ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه
- a ponderous piano
- پیانوی سنگین و بزرگ
- the elephant shook its ponderous body violently.
- فیل جثه‌ی سترگ خود را به‌شدت تکان داد.
adjective
کند و سنگین، سنگین و ناجور
- a ponderous weapon.
- سلاح سنگین و سخت کاربرد.
- the fat woman's ponderous movements.
- حرکات کند و پرزحمت آن زن چاق.
adjective
(سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده
- a ponderous lecture.
- یک سخنرانی ثقیل و ملال‌آور.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ponderous

  1. adjective heavy, cumbersome
    Synonyms: awkward, bulky, burdensome, clumsy, cumbrous, dull, elephantine, graceless, hefty, huge, laborious, lifeless, lumbering, massive, onerous, oppressive, substantial, troublesome, unhandy, unwieldy, weighty
    Antonyms: airy, buoyant, delicate, light, unburdensome
  2. adjective dreary, tedious
    Synonyms: arid, barren, cardboard, dry, dull, heavy, humdrum, labored, lifeless, long-winded, monotonous, pedantic, pedestrian, plodding, prolix, stiff, stilted, stodgy, stuffy, vapid, verbose, wooden
    Antonyms: fun, light

ارجاع به لغت ponderous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ponderous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ponderous

لغات نزدیک ponderous

پیشنهاد بهبود معانی