حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خفه، دلتنگکننده، اوقات تلخ، مغرور، محافظهکار ،بداخم، لجوج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the stuffy air of that dungeon
هوای خفه آن دخمه
The child's nose is stuffy and he has a fever.
بینی کودک گرفته است و تب دارد.
a stuffy newspaper
روزنامهی خشک و کسلکننده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stuffy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stuffy