امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stuffy

ˈstʌfi ˈstʌfi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خفه، دلتنگ‌کننده، اوقات تلخ، مغرور، محافظه‌کار ،بد‌اخم، لجوج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the stuffy air of that dungeon
- هوای خفه آن دخمه
- The child's nose is stuffy and he has a fever.
- بینی کودک گرفته است و تب دارد.
- a stuffy newspaper
- روزنامه‌ی خشک و کسل‌کننده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stuffy

  1. adjective close, oppressive
    Synonyms:
    airless breathless confined fetid heavy humid muggy stagnant stale stifling suffocating sultry thick unventilated
    Antonyms:
    airy breezy open ventilated
  1. adjective old-fashioned, prim
    Synonyms:
    arrogant bloated conventional dreary dull fusty genteel humorless important magisterial musty narrow-minded pompous priggish prim and proper prissy prudish puffy puritanical self-important staid stilted stodgy straitlaced uninteresting Victorian
    Antonyms:
    current informal modern new

ارجاع به لغت stuffy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stuffy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stuffy

لغات نزدیک stuffy

پیشنهاد بهبود معانی