صفت تفضیلی:
more awkwardصفت عالی:
most awkwardناجور، نامناسب، ناخوشایند، سخت، دشوار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
I found myself in an awkward position.
خود را در موقعیت سختی یافتم.
My situation between the two mutually hostile brothers was very awkward.
وضعیت من در میان آن دو برادری که به هم خصومت میورزیدند بسیار ناخوشایند بود.
حجبآفرین، شرمندهکننده، خجلکننده، ناراحتکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an awkward joke
شوخی خجلکننده
awkward behavior
رفتار شرمندهکننده
خجالتزده، دستوپاچلفتی، عصبی، معذب، دستپاچه
I felt awkward asking my boss for a raise.
احساس دستپاچگی داشتم که از رئیسم حقوق بگیرم.
They exchanged awkward glances at the party.
آنها در مهمانی نگاههای معذبی داشتند.
She gave an awkward smile during the presentation.
او در حین ارائه، لبخند خجالتزدهای زد.
انگلیسی بریتانیایی بیدستوپا، غیراستادانه، سرهمبند، غیرماهر، ناشیانه
Her awkward posture made her look uncomfortable.
وضعیت غیراستادانهی او باعث شده بود که او ناراحت به نظر برسد.
His awkward attempt at dancing made everyone laugh.
تلاش ناشیانهی او برای رقصیدن باعث خندهی همه شد.
بدشکل، بدقواره، نامتناسب
He felt awkward in his oversized jacket.
او در ژاکت بزرگ خود احساس بدشکلی میکرد.
The awkward sculpture stood out in the gallery.
مجسمهی بدقواره در گالری خودنمایی میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «awkward» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/awkward