با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Thorny

ˈθɔːrni ˈθɔːni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more thorny
  • صفت عالی:

    most thorny

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
تیغستان، خاردار، تیغ تیغی، خار‌مانند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a thorny bush
- بته‌ی پر‌خار‌و‌خسک
- the thorny road to peace
- راه پر مانع رسیدن به صلح
- a thorny problem
- مسئله‌ی پر‌دردسر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thorny

  1. adjective sharp, pointed
    Synonyms: barbed, briery, bristling, bristly, prickly, spiked, spiky, spinous, spiny, stinging, thistly
    Antonyms: dull, smooth, unpointed
  2. adjective difficult, problematic
    Synonyms: awkward, baffling, bothersome, formidable, harassing, hard, irksome, nettlesome, perplexing, prickly, severe, sticky, ticklish, tough, tricky, troublesome, trying, unpleasant, upsetting, vexatious, worrying
    Antonyms: easy, solvable, untroublesome

ارجاع به لغت thorny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thorny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thorny

لغات نزدیک thorny

پیشنهاد بهبود معانی