امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thorny

ˈθɔːrni ˈθɔːni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more thorny
  • صفت عالی:

    most thorny

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
تیغستان، خاردار، تیغ تیغی، خار‌مانند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a thorny bush
- بته‌ی پر‌خار‌و‌خسک
- the thorny road to peace
- راه پر مانع رسیدن به صلح
- a thorny problem
- مسئله‌ی پر‌دردسر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thorny

  1. adjective sharp, pointed
    Synonyms:
    barbed briery bristling bristly prickly spiked spiky spinous spiny stinging thistly
    Antonyms:
    dull smooth unpointed
  1. adjective difficult, problematic
    Synonyms:
    awkward baffling bothersome formidable harassing hard irksome nettlesome perplexing prickly severe sticky ticklish tough tricky troublesome trying unpleasant upsetting vexatious worrying
    Antonyms:
    easy solvable untroublesome

ارجاع به لغت thorny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thorny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thorny

لغات نزدیک thorny

پیشنهاد بهبود معانی