آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Smooth

smuːð smuːð

گذشته‌ی ساده:

smoothed

شکل سوم:

smoothed

سوم‌شخص مفرد:

smooths

وجه وصفی حال:

smoothing

صفت تفضیلی:

smoother

صفت عالی:

smoothest

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت در حالت سوم‌شخص مفرد: smoothes

معنی smooth | جمله با smooth

adjective B1

صاف، هموار، یکدست، صیقلی (بدون برجستگی یا فرورفتگی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

I smoothed the edges of the wood with sandpaper.

لبه‌های چوب را با کاغذ سنباده صاف کردم.

The stones in the river were worn smooth by the flowing water.

سنگ‌های داخل رودخانه توسط جریان آب صیقلی شده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Mix the sugar and butter to a smooth paste.

شکر و کره را بزن و تبدیل به خمیر یکدست بکن.

a smooth lake

دریاچه‌ی بی‌موج

a smooth road

جاده‌ی هموار

a table with a smooth shining top

میزی با سطح صاف و براق

a smooth sheet

ملافه‌ی بی‌چین و چروک

to smooth cloth with an iron

پارچه را با اطو بی‌چین و چروک کردن

smooth salad dressing

سس سالاد یکدست

My brother is a hairy man and I am a smooth man.

(انجیل) برادرم مردی پشمالو است و من مردی مو تراشیده‌ام.

a baby's smooth skin

پوست نرم کودک

adjective C2

روان، بی‌دردسر، بی‌وقفه، آرام، بدون اختلال، هموار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

We will have smooth sailing from here on.

از این به بعد مسافرت دریایی ما آرام خواهد بود.

This car gives a smooth ride.

این اتومبیل آرام و بی‌تکان می‌رود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You must smooth your writing style.

باید سبک نگارش خود را سلیس کنی.

a smooth stream

نهر روان

the smooth sentences of that skillful speaker

جمله‌های روان آن ناطق زبردست

smooth verse

شعر روان

a smooth landing in an airplane

فرود آرام و بیتکان با هواپیما

adjective

ملایم، خوش‌طعم، دل‌چسب

I prefer a smooth tea over a bitter one.

من چای ملایم را به چای تلخ ترجیح می‌دهم.

Her soup was smooth and perfectly seasoned.

سوپ او خوش‌طعم و کاملاً مزه‌دار شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

smooth whisky

ویسکی خوش طعم

a smooth cigar

یک سیگار برگ ملایم

adjective

زبان‌باز، چاپلوس، شیرین‌زبان، چرب‌زبان

His smooth manners made people suspicious of his true intentions.

رفتار چاپلوسانه‌اش باعث شد مردم به نیات واقعی او شک کنند.

The interviewer was looking for someone who was not just smart, but also smooth and persuasive.

مصاحبه‌کننده به‌دنبال کسی بود که نه تنها باهوش، بلکه زبان‌باز و متقاعدکننده نیز باشد.

verb - intransitive verb - transitive

صاف کردن، هموار کردن، یکدست کردن

He smoothed down his hair with his fingers.

با انگشتانش موی خود را صاف کرد (خواباند).

He smoothed the tablecloth so there were no creases.

او سفره را صاف کرد تا هیچ چین‌وچروکی نداشته باشد.

verb - transitive

هموار کردن، آسان کردن، تسهیل کردن

Being able to speak Spanish smoothed my path.

توانایی صحبت کردن به زبان اسپانیایی راه مرا هموار کرد.

Money helps to smooth away many problems.

پول در برطرف کردن بسیاری از مشکلات مؤثر است.

verb - transitive

مالیدن، پوشاندن، پخش کردن، کشیدن، روغن زدن

I smoothed the paint over the wall to cover the old color.

رنگ را روی دیوار پخش کردم تا رنگ قدیمی را بپوشانم.

The therapist smoothed the lotion across the patient’s back during the massage.

درطول ماساژ، درمانگر لوسیون را به‌آرامی روی پشت بیمار مالید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد smooth

Phrasal verbs

smooth something away

1- چین و چروک چیزی را برطرف کردن 2- اشکالات چیزی را بر طرف کردن

smooth something down

1- صاف کردن 2- آرام کردن

smooth something over

(اختلاف یا اشکال و غیره را) برطرف کردن

Collocations

(as) smooth as silk

مثل حریر، بسیار نرم و لطیف

smooth somebody's path

پیشرفت یا موفقیت کسی را تسهیل کردن

smooth flight

پرواز آرام، پرواز بدون تکان

smooth road

جاده صاف/هموار

smooth sea

دریای آرام

Collocations بیشتر

smooth skin

پوست صاف

smooth surface

سطح صاف

smooth texture

بافت نرم/صاف

smooth water

آب آرام/صاف (بدون موج)

smooth complexion

پوست صاف

Idioms

in smooth water(s)

درحال پیشرفت منظم، در وضع ثابت و اطمینان‌بخش

smooth somebody's ruffled feathers

استمالت کردن (از کسی)، (شخص آزرده را) نوازش کردن

لغات هم‌خانواده smooth

  • adjective
    smooth
  • verb - transitive
    smooth

سوال‌های رایج smooth

صفت تفضیلی smooth چی میشه؟

صفت تفضیلی smooth در زبان انگلیسی smoother است.

صفت عالی smooth چی میشه؟

صفت عالی smooth در زبان انگلیسی smoothest است.

ارجاع به لغت smooth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smooth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smooth

لغات نزدیک smooth

پیشنهاد بهبود معانی