صفت تفضیلی:
smootherصفت عالی:
smoothestهموار، صاف، هموار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a smooth lake
دریاچهی بیموج
a smooth road
جادهی هموار
a table with a smooth shining top
میزی با سطح صاف و براق
a smooth sheet
ملافهی بیچین و چروک
I smoothed the edges of the wood with sandpaper.
لبههای چوب را با کاغذ سنباده صاف کردم.
to smooth cloth with an iron
پارچه را با اطو بیچین و چروک کردن
My brother is a hairy man and I am a smooth man.
(انجیل) برادرم مردی پشمالو است و من مردی مو تراشیدهام.
a smooth stream
نهر روان
the smooth sentences of that skillful speaker
جملههای روان آن ناطق زبردست
smooth verse
شعر روان
You must smooth your writing style.
باید سبک نگارش خود را سلیس کنی.
a baby's smooth skin
پوست نرم کودک
smooth salad dressing
سس سالاد یکدست
Mix the sugar and butter to a smooth paste.
شکر و کره را بزن و تبدیل به خمیر یکدست بکن.
smooth whisky
ویسکی خوش طعم
a smooth cigar
یک سیگار برگ ملایم
We will have smooth sailing from here on.
از این به بعد مسافرت دریایی ما آرام خواهد بود.
a smooth landing in an airplane
فرود آرام و بیتکان با هواپیما
This car gives a smooth ride.
این اتومبیل آرام و بیتکان میرود.
Being able to speak Spanish smoothed my path.
توانایی صحبت کردن به زبان اسپانیایی راه مرا هموار کرد.
Money helps to smooth away many problems.
پول در برطرف کردن بسیاری از مشکلات مؤثر است.
He smoothed down his hair with his fingers.
با انگشتانش موی خود را صاف کرد (خواباند).
1- چین و چروک چیزی را برطرف کردن 2- اشکالات چیزی را بر طرف کردن
1- صاف کردن 2- آرام کردن
(اختلاف یا اشکال و غیره را) برطرف کردن
مثل حریر، بسیار نرم و لطیف
پیشرفت یا موفقیت کسی را تسهیل کردن
درحال پیشرفت منظم، در وضع ثابت و اطمینانبخش
smooth somebody's ruffled feathers
استمالت کردن (از کسی)، (شخص آزرده را) نوازش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smooth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smooth