آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ مرداد ۱۴۰۴

    Smooth

    smuːð smuːð

    گذشته‌ی ساده:

    smoothed

    شکل سوم:

    smoothed

    سوم‌شخص مفرد:

    smooths

    وجه وصفی حال:

    smoothing

    صفت تفضیلی:

    smoother

    صفت عالی:

    smoothest

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در حالت سوم‌شخص مفرد: smoothes

    معنی smooth | جمله با smooth

    adjective B1

    صاف، هموار، یکدست، صیقلی (بدون برجستگی یا فرورفتگی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    I smoothed the edges of the wood with sandpaper.

    لبه‌های چوب را با کاغذ سنباده صاف کردم.

    The stones in the river were worn smooth by the flowing water.

    سنگ‌های داخل رودخانه توسط جریان آب صیقلی شده بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mix the sugar and butter to a smooth paste.

    شکر و کره را بزن و تبدیل به خمیر یکدست بکن.

    a smooth lake

    دریاچه‌ی بی‌موج

    a smooth road

    جاده‌ی هموار

    a table with a smooth shining top

    میزی با سطح صاف و براق

    a smooth sheet

    ملافه‌ی بی‌چین و چروک

    to smooth cloth with an iron

    پارچه را با اطو بی‌چین و چروک کردن

    smooth salad dressing

    سس سالاد یکدست

    My brother is a hairy man and I am a smooth man.

    (انجیل) برادرم مردی پشمالو است و من مردی مو تراشیده‌ام.

    a baby's smooth skin

    پوست نرم کودک

    adjective C2

    روان، بی‌دردسر، بی‌وقفه، آرام، بدون اختلال، هموار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    We will have smooth sailing from here on.

    از این به بعد مسافرت دریایی ما آرام خواهد بود.

    This car gives a smooth ride.

    این اتومبیل آرام و بی‌تکان می‌رود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You must smooth your writing style.

    باید سبک نگارش خود را سلیس کنی.

    a smooth stream

    نهر روان

    the smooth sentences of that skillful speaker

    جمله‌های روان آن ناطق زبردست

    smooth verse

    شعر روان

    a smooth landing in an airplane

    فرود آرام و بیتکان با هواپیما

    adjective

    ملایم، خوش‌طعم، دل‌چسب

    I prefer a smooth tea over a bitter one.

    من چای ملایم را به چای تلخ ترجیح می‌دهم.

    Her soup was smooth and perfectly seasoned.

    سوپ او خوش‌طعم و کاملاً مزه‌دار شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    smooth whisky

    ویسکی خوش طعم

    a smooth cigar

    یک سیگار برگ ملایم

    adjective

    زبان‌باز، چاپلوس، شیرین‌زبان، چرب‌زبان

    His smooth manners made people suspicious of his true intentions.

    رفتار چاپلوسانه‌اش باعث شد مردم به نیات واقعی او شک کنند.

    The interviewer was looking for someone who was not just smart, but also smooth and persuasive.

    مصاحبه‌کننده به‌دنبال کسی بود که نه تنها باهوش، بلکه زبان‌باز و متقاعدکننده نیز باشد.

    verb - intransitive verb - transitive

    صاف کردن، هموار کردن، یکدست کردن

    He smoothed down his hair with his fingers.

    با انگشتانش موی خود را صاف کرد (خواباند).

    He smoothed the tablecloth so there were no creases.

    او سفره را صاف کرد تا هیچ چین‌وچروکی نداشته باشد.

    verb - transitive

    هموار کردن، آسان کردن، تسهیل کردن

    Being able to speak Spanish smoothed my path.

    توانایی صحبت کردن به زبان اسپانیایی راه مرا هموار کرد.

    Money helps to smooth away many problems.

    پول در برطرف کردن بسیاری از مشکلات مؤثر است.

    verb - transitive

    مالیدن، پوشاندن، پخش کردن، کشیدن، روغن زدن

    I smoothed the paint over the wall to cover the old color.

    رنگ را روی دیوار پخش کردم تا رنگ قدیمی را بپوشانم.

    The therapist smoothed the lotion across the patient’s back during the massage.

    درطول ماساژ، درمانگر لوسیون را به‌آرامی روی پشت بیمار مالید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد smooth

    1. adjective level, unwrinkled; flowing
      Synonyms:
      even flat plain steady uniform regular stable easy soft gentle quiet continuous flowing fluid creamy glossy sleek shiny polished serene tranquil soothing unbroken flush unwrinkled glassy mirrorlike velvety hairless shaven untroubled undisturbed unruffled effortless rhythmic monotonous mild equable plane planate invariable unvarying undeviating uninterrupted uneventful frictionless lustrous rippleless bland
      Antonyms:
      rough uneven irregular wrinkled broken intermittent
    1. adjective suave in behavior
      Synonyms:
      polite pleasant agreeable courteous genial urbane mild civilized persuasive bland mellow ingratiating courtly glib facile slick unctuous smarmy
      Antonyms:
      rough coarse uncool
    1. verb make level
      Synonyms:
      level flatten even make uniform plane grade press iron polish perfect refine sand clear flush slick sleek gloss glaze burnish varnish lay round
      Antonyms:
      roughen coarsen wrinkle
    1. verb make peace
      Synonyms:
      ease calm soften mollify appease alleviate mitigate comfort assuage allay take the edge off facilitate extenuate iron out palliate cool pave the way take the sting out mellow pat stroke
      Antonyms:
      aggravate irritate agitate upset incite

    Phrasal verbs

    smooth something away

    1- چین و چروک چیزی را برطرف کردن 2- اشکالات چیزی را بر طرف کردن

    smooth something down

    1- صاف کردن 2- آرام کردن

    smooth something over

    (اختلاف یا اشکال و غیره را) برطرف کردن

    Collocations

    (as) smooth as silk

    مثل حریر، بسیار نرم و لطیف

    smooth somebody's path

    پیشرفت یا موفقیت کسی را تسهیل کردن

    smooth flight

    پرواز آرام، پرواز بدون تکان

    smooth road

    جاده صاف/هموار

    smooth sea

    دریای آرام

    Collocations بیشتر

    smooth skin

    پوست صاف

    smooth surface

    سطح صاف

    smooth texture

    بافت نرم/صاف

    smooth water

    آب آرام/صاف (بدون موج)

    smooth complexion

    پوست صاف

    Idioms

    in smooth water(s)

    درحال پیشرفت منظم، در وضع ثابت و اطمینان‌بخش

    smooth somebody's ruffled feathers

    استمالت کردن (از کسی)، (شخص آزرده را) نوازش کردن

    لغات هم‌خانواده smooth

    • noun
      smoothness
    • adjective
      smooth
    • verb - transitive
      smooth
    • adverb
      smoothly

    سوال‌های رایج smooth

    صفت تفضیلی smooth چی میشه؟

    صفت تفضیلی smooth در زبان انگلیسی smoother است.

    صفت عالی smooth چی میشه؟

    صفت عالی smooth در زبان انگلیسی smoothest است.

    ارجاع به لغت smooth

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «smooth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smooth

    لغات نزدیک smooth

    • - smooch
    • - smoochy
    • - smooth
    • - smooth breathing
    • - smooth complexion
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.