امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Creamy

ˈkriːmi ˈkriːmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    creamier
  • صفت عالی:

    creamiest

معنی

adjective
خامه‌ای ،سرشیردار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد creamy

  1. adjective smooth, buttery
    Synonyms:
    creamed feathery fluffy gloppy gooey gooky goopy greasy gunky luscious lush milky oily rich soft velvety

ارجاع به لغت creamy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «creamy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/creamy

لغات نزدیک creamy

پیشنهاد بهبود معانی