با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Buttery

ˈbətəri ˈbʌtəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    butteries
  • صفت تفضیلی:

    more buttery
  • صفت عالی:

    most buttery

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
آبدارخانه، جای فروش آذوقه و نوشابه، کره‌ای، روغنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- You can purchase tea and cookies at the buttery.
- می‌توانی در رستوران (دانشکده) چای و شیرینی بخری.
- This fruit has a buttery taste.
- این میوه مزه‌ی کره‌مانندی دارد.
- a buttery cake
- کیک پرکره
- He and his buttery style ...
- او و سبک تملق‌آمیزش ...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buttery

  1. noun A small storeroom for storing foods or wines
    Synonyms: pantry, larder
  2. adjective Unpleasantly and excessively suave or ingratiating in manner or speech
    Synonyms: fulsome, oily, oleaginous, smarmy, soapy, unctuous

ارجاع به لغت buttery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buttery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buttery

لغات نزدیک buttery

پیشنهاد بهبود معانی