صفت تفضیلی:
greasierصفت عالی:
greasiestروغنی، چرب، روغندار، چربی، چربوچیلی
I hate greasy food.
از غذای چرب بدم میآید.
Don't touch my clothes with your greasy hands!
دستهای روغنیات را به لباسم نزن!
چاپلوس، متملق، چاپلوسانه، متملقانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His greasy behavior made everyone around him uncomfortable.
رفتار چاپلوس او باعث ناراحتی تمام اطرافیانش شد.
The greasy tactics he used in negotiations raised suspicions.
تاکتیکهای متملقانهی که او در مذاکرات استفاده میکرد، شبهاتی را ایجاد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «greasy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/greasy