با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Greasy

ˈɡriːsi / / -zi ˈɡriːsi / / -zi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    greasier
  • صفت عالی:

    greasiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    روغنی، چرب، روغن‌دار، (مجازاً) چاپلوسانه
    • - I hate greasy food.
    • - از غذای چرب بدم می‌آید.
    • - Don't touch my clothes with your greasy hands!
    • - دست‌های روغنی خودت را به لباسم نزن!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد greasy

  1. adjective slippery, oily
    Synonyms: anointed, creamy, daubed, fatty, lubricated, lubricious, oleaginous, pomaded, salved, slick, slimy, slithery, smeared, swabbed, unctuous
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت greasy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «greasy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/greasy

لغات نزدیک greasy

پیشنهاد بهبود معانی