تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- کنار گذاشتن 2- ذخیره کردن، اندوختن
اندوختن، کنار گذاشتن
تسلیم شدن
تعیین کردن، مقرر کردن
ذخیره کردن، اندوختن
جان خود را به خطر انداختن
دراز کشیدن
(عامیانه) در کمین (کسی) نشستن، مترصد حمله بودن
اندوختن، ذخیره کردن
(عامیانه) 1- حمله کردن و مکرر زدن، کتک زدن 2- زخم زبان زدن، سرزنش کردن
تدارک دیدن، تهیه کردن، آماده کردن
پخش کردن، توزیع کردن، تقسیم کردن
حمله کردن، یورش بردن
نمایش دادن، نشان دادن
خرج کردن، مصرف کردن، صرف کردن
جنازه را برای دفن آماده کردن
با ضربه بیهوش کردن
برنامهریزی کردن
در نیمهراه توقف کردن
وابسته دانستن به، (تقصیر یا افتخار و غیره) نسبت دادن به
ذخیره کردن، کنار گذاشتن، اندوختن
بستری شدن
1- (کشتیرانی) در جهت معینی حرکت کردن 2- نقشهی کاری را کشیدن
آسفالت کردن، (با آسفالت یا سنگ و غیره) فرش کردن
آشکار کردن، افشاگری کردن، افشا کردن
آشکار کردن، افشا کردن، نمایان کردن
دست زدن به، دست گذاشتن به
1- گرفتن، با دست نگه داشتن 2- درک کردن
1- گشودن، بریدن و باز کردن 2- آشکار کردن، نمایان کردن
(شهر یا قلعه و غیره را) محاصره کردن، بشردن
محاصره کردن، گردگیری کردن، شهربندی کردن
(عامیانه) 1- چیزی را به کسی گفتن 2- چیزی را به کسی دادن
ویران کردن، با خاک یکی کردن
ویران کردن، خراب کردن
از هر سو ضربه زدن، از هر طرف زدن
کوچکترین دخالت را کردن، موی از سر کسی کم کردن
دیدن، چشم افکندن بر، نظر افکندن بر
1- حمله کردن (به شخصی)، مورد ضرب و شتم قرار دادن، با خشونت دست زدن به
2- (در مراسم کلیسایی و غیره) دست روی چیزی (یا کسی) قرار دادن
(عامیانه) 1- غلو کردن 2- بیش از اندازه تمجید کردن
خود را در معرض حمله یا انتقاد و غیره قرار دادن
(پول یا اعتبار یا شهرت و غیره) گذاشتن، به مخاطره انداختن
به خاک سپردن، خاک کردن
خاک کردن، دفن کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lay