گذشتهی ساده:
contrivedشکل سوم:
contrivedسومشخص مفرد:
contrivesوجه وصفی حال:
contrivingتعبیه کردن، طرحریزی کردن، تدبیر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to contrive ways to help the poor
برای کمک به مستمندان روشهایی را تدبیر کردن
a machine contrived from a few spare parts
ماشینی که با (امتزاج) چند بخش یدکی ابداع شده بود
He contrived to get into the hall.
او هرطوری بود، وارد سالن شد.
They killed him and artfully contrived that it should appear to be my doing.
او را کشتند و با تردستی طوری عمل کردند که گویی من او را کشتهام.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «contrive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contrive