اسبسوار حرفهای، چابکسوار، گول زدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسبدوانی کردن، سوارکار اسبدوانی شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The winning horse was jockeyed by Mehri.
اسب برنده را مهری میراند.
a truck jockey
کامیونچی
an elevator jockey
آسانسورچی
to jockey a taxi for a living
برای امرار معاش تاکسی راندن
Peddlers who jockey tourists.
دستفروشانی که توریستها را سرکیسه میکنند.
to jockey for position
دنبال موقعیت مناسب گشتن
He jockeyed the camera till he got just the right angle.
او دوربین را پس و پیش کرد تا اینکه زاویهی درست را پیدا کرد.
He was jockeyed into signing the contract.
او در موقعیتی قرار گرفت که مجبور شد قرارداد را امضا کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jockey» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jockey