فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jockey

ˈdʒɑːki ˈdʒɒki

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

اسب‌سوار حرفه‌ای، چابک‌سوار، گول زدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب‌دوانی کردن، سوارکار اسب‌دوانی شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The winning horse was jockeyed by Mehri.

اسب برنده را مهری می‌راند.

a truck jockey

کامیونچی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an elevator jockey

آسانسورچی

to jockey a taxi for a living

برای امرار معاش تاکسی راندن

Peddlers who jockey tourists.

دست‌فروشانی که توریست‌ها را سرکیسه می‌کنند.

to jockey for position

دنبال موقعیت مناسب گشتن

He jockeyed the camera till he got just the right angle.

او دوربین را پس و پیش کرد تا اینکه زاویه‌ی درست را پیدا کرد.

He was jockeyed into signing the contract.

او در موقعیتی قرار گرفت که مجبور شد قرارداد را امضا کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jockey

  1. verb maneuver
    Synonyms:
    move turn handle steer guide direct navigate position pilot negotiate twist ride

ارجاع به لغت jockey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jockey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jockey

لغات نزدیک jockey

پیشنهاد بهبود معانی