تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- (هنگام سواری) به چیزی زدن و آن را انداختن 2- (در سواری) جلو زدن 3- چیره شدن 4- (اسب را) از نفس انداختن
وابسته به چیزی بودن، منوط به چیزی بودن
1- (کشتی- هنگام طوفان) بدون خسارت زیاد شناور ماندن 2- تاب آوردن، تحمل کردن، خم به ابرو نیاوردن
(بهویژه جامه) بیرون زدن، در بالا جمع شدن
دنبال سرگرمی یا موضوع موردعلاقهی خود رفتن
(کشتی) لنگر انداختن و در جای خود ثابت بودن
لنگر انداخته شناور بودن
در شهرهای مختلف به کرسی قضاوت نشستن
ride the brake (or the clutch)
پا را نیمهکاره روی ترمز (یا پدال کلاچ) گذاشتن
ride on a short (or long) rein
بیشتر (یا کمتر) مهار کردن
تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی
همراه ولی نه درگیر در عمل
دارای آیندهی دشوار
چیزی را به حال خود گذاشتن
بیشازحد به کار ذوقی (خواهکار) خود علاقهمند بودن، در خواهکاری زیاده روی کردن
دنبال دردسر گشتن، دنبال شر گشتن، کارهای خطرناک کردن، خود را در معرض خطر قرار دادن
موفق بودن، دراوج یا صدر بودن
با خشونت رفتار کردن
با بیملاحظگی یا خشونت یا گستاخی رفتار کردن، زیر پا گذاشتن
زیردریایی را برای زیر آب رفتن آماده کردن
ride (or hang) on someone's coattails
موفقیت خود را منوط به موفقیت دیگری کردن، به دم دیگری چسبیدن
(امریکا) 1- سوار بر اسب گله را هدایت کردن 2- با سختگیری و ظلم اداره کردن
(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن
(امریکا - عامیانه) قاچاقی سوار قطار باری شدن
راه رفتن، گام زدن
1- (امریکا - سابقا) بهعنوان محافظ دلیجان سفر کردن، تفنگدار قافله بودن 2- به عنوان گارد مخصوص خدمت کردن، (از جان رئیسجمهور و غیره) حفاظت کردن
تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ride» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ride