سوار شدن، سوار بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
to ride on a camel in the desert
در صحرا سوار شتر شدن
He was riding on a train.
او سوار قطار بود.
His wife likes to ride with him on a motorbike.
زنش دوست دارد با او سوار موتورسیکلت بشود.
She didn't ride in my car.
او سوار ماشین من نشد.
راندن، هدایت کردن (ماشین و دوچرخه)، سواری گرفتن از (اسب و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She loves to ride her bike around the park.
او عاشق این است که دوچرخهاش را در اطراف پارک براند.
They plan to ride their horses through the scenic countryside this weekend.
آنها قصد دارند این آخر هفته از اسبهای خود در حومهی شهر خوشمنظره سواری بگیرند.
اسبسواری کردن
They decided to ride along the beach at sunset.
تصمیم گرفتند در غروب آفتاب در امتداد ساحل اسبسواری کنند.
We decided to ride together.
تصمیم گرفتیم با هم اسبسواری کنیم.
رفتن (با اتومبیل و قطار و اتوبوس و غیره)
I don't have a car so I ride to work on the bus.
ماشین ندارم، بنابراین با اتوبوس به سر کار میروم.
He rode a bicycle to school every day.
هر روز با دوچرخه به مدرسه میرفت.
انگلیسی آمریکایی مجازی کنترل کردن، سواری گرفتن از (کسی)
He attempted to ride his employees.
سعی کرد کارمندانش را کنترل کند.
Some bosses ride their staff.
برخی از رئیسها از کارکنان سواری میگیرند.
سواری، (در ترکیب) –سواری
We went for a (horse) ride last Monday.
دوشنبهی گذشته رفتیم (اسب) سواری کنیم.
The children enjoyed a donkey ride around the farm.
بچهها از الاغسواری در اطراف مزرعه لذت بردند.
تجربه (بهویژه نوع خاصی از آن)
Last night's concert was a good ride.
کنسرت دیشب تجربهی خوبی بود.
Starting a new business can be a hard ride.
راهاندازی کسبوکار جدید میتواند تجربهای سخت باشد.
انگلیسی آمریکایی سوار کردن (عمل) (بهطور رایگان)
She gave me a ride after the party.
بعد از مهمونی من رو سوار کرد.
Can you give him a ride?
آیا میتونی سوارش کنی؟
انگلیسی آمریکایی رساننده (شخصی که شخص دیگر را با ماشینش به جایی میرساند)
We have to go - the ride is here.
باید بریم، رساننده اینجاست.
Thanks for being my ride to the airport last week.
از اینکه هفتهی گذشته رسانندهی من به فرودگاه بودید، متشکرم.
انگلیسی آمریکایی ماشین
We all piled into Jake's ride.
همه توی ماشین جیک چپیدیم.
Can I borrow your ride?
آیا میتونم ماشینت رو قرض بگیرم؟
وسیلهی سواری (در شهربازی)
My favorite ride at the amusement park is the roller coaster.
وسیلهی سواری محبوب من در شهربازی ترن هوایی است.
The ride at the amusement park spun us around at incredible speeds.
وسیلهی سواری در شهربازی ما را با سرعتی باورنکردنی به اطراف چرخاند.
مجازی سوار بودن
The young musician rode on a wave of popularity.
نوازندهی جوان بر موجی از محبوبیت سوار بود.
The politician rode on a wave of popularity during the election.
این سیاستمدار در طول انتخابات بر موجی از محبوبیت سوار بود.
لنگر انداختن
the ships that are riding close to shore
کشتیهایی که نزدیک ساحل لنگر انداختهاند
The fishing boats ride in the bay.
قایقهای ماهیگیری در خور لنگر میاندازند.
حرکت کردن، سیر کردن (بهمثابهی جسم شناور)
The moon rode in the night sky.
ماه در آسمان شب در حرکت بود.
As the night deepened, the moon rode in the sky.
با ژرفیدن شب، ماه در آسمان سیر میکرد.
حرکت کردن
Tanks ride on chains.
تانک روی زنجیر حرکت میکند.
This car rides smoothly.
این اتومبیل نرم حرکت میکند.
ادامه یافتن، ادامه داشتن (بدن مداخله)
The conversation rode.
مکالمه ادامه یافت.
The project will ride as long as everyone follows the established guidelines.
تا زمانی که همه از دستورالعملهای تعیینشده پیروی کنند، پروژه ادامه خواهد یافت.
منوط بودن، بستگی داشتن
Our future rides on it.
آیندهی ما منوط به آن است.
Our party's hopes ride on his election.
آیندهی حزب ما به انتخاب شدن او بستگی دارد.
شرطبندی شدن
My money is riding on that black horse.
پول من روی آن اسب سیاه شرطبندی شده است.
A lot of money rode on that horse.
پول زیادی روی آن اسب شرطبندی شد.
جان سالم دربردن از (طوفان و غیره)، پشت سر گذاشتن، رستن از (بحران و غیره) (معمولاً با out میآید)
We just need to ride out this storm.
فقط باید از این طوفان جان سالم درببریم.
I believe we can ride this challenge out.
متعقدم میتوانیم این دشواری را پشت سر بگذاریم.
جانورشناسی سوار شدن روی (جنس ماده) (برای جفتگیری)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The bull was seen attempting to ride the cow.
گاو نر در حال تلاش برای سوار شدن روی گاو (ماده) دیده شد.
The rooster rode the hen.
خروس سوار مرغ شد.
اذیت کردن (کسی) (بهطور مداوم)
Stop riding him, he didn't do it on purpose!
از اذیت کردنش دست بردار، از عمد که اون کار رو نکرد!
Please don't ride me.
لطفاً اذیتم نکن.
بردن، رساندن (چیزی)
Can you please ride this package to the post office for me?
آیا میتوانید این بسته را برای من به ادارهی پست ببرید؟
I need someone to ride these documents over to the office.
به کسی نیاز دارم که این مدارک را به اداره برساند.
سوار کردن (کسی) (مثل اسب)
He rode his son on his back.
پسرش را بر کول خود سوار کرد.
He offered to ride her on his shoulders at the concert.
او به او پیشنهاد داد در کنسرت که او را روی شانههایش سوار شود.
راه مالرو
The ride through the mountains was beautiful.
راه مالروی میان کوهها زیبا بود.
The ride through the forest was serene.
راه مالرو در جنگل بیسروصدا بود.
1- (هنگام سواری) به چیزی زدن و آن را انداختن 2- (در سواری) جلو زدن 3- چیره شدن 4- (اسب را) از نفس انداختن
وابسته به چیزی بودن، منوط به چیزی بودن
1- (کشتی- هنگام طوفان) بدون خسارت زیاد شناور ماندن 2- تاب آوردن، تحمل کردن، خم به ابرو نیاوردن
(بهویژه جامه) بیرون زدن، در بالا جمع شدن
دنبال سرگرمی یا موضوع موردعلاقهی خود رفتن
در شهرهای مختلف به کرسی قضاوت نشستن
ride the brake (or the clutch)
پا را نیمهکاره روی ترمز (یا پدال کلاچ) گذاشتن
ride on a short (or long) rein
بیشتر (یا کمتر) مهار کردن
تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی
همراه ولی نه درگیر در عمل
دارای آیندهی دشوار
چیزی را به حال خود گذاشتن
بیشازحد به کار ذوقی (خواهکار) خود علاقهمند بودن، در خواهکاری زیاده روی کردن
دنبال دردسر گشتن، دنبال شر گشتن، کارهای خطرناک کردن، خود را در معرض خطر قرار دادن
موفق بودن، دراوج یا صدر بودن
زیردریایی را برای زیر آب رفتن آماده کردن
ride (or hang) on someone's coattails
موفقیت خود را منوط به موفقیت دیگری کردن، به دم دیگری چسبیدن
(امریکا) 1- سوار بر اسب گله را هدایت کردن 2- با سختگیری و ظلم اداره کردن
(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن
(امریکا - عامیانه) قاچاقی سوار قطار باری شدن
راه رفتن، گام زدن
1- (امریکا - سابقا) بهعنوان محافظ دلیجان سفر کردن، تفنگدار قافله بودن 2- به عنوان گارد مخصوص خدمت کردن، (از جان رئیسجمهور و غیره) حفاظت کردن
تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ride» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ride