گذشتهی ساده:
baitedشکل سوم:
baitedسومشخص مفرد:
baitsوجه وصفی حال:
baitingشکل جمع:
baitsطعمه دادن، خوراک دادن، طعمه را به قلاب ماهیگیری بستن، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانه دام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
People formerly baited chained bears for sport.
در گذشته مردم برای سرگرمی، سگها را به جان خرسهای زنجیر شده میانداختند.
His wife enjoyed baiting him.
زنش از اذیت و آزار او لذت میبرد.
to bait a trap with meat
(برای جلب حیوان) گوشت (طعمه) در تله گذاشتن
Worms are good fish bait.
کرم برای ماهیگیری گولزنهی خوبی است.
In espionage sex is used as a bait.
در جاسوسی از سکس برای به داماندازی استفاده میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bait» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bait