آخرین به‌روزرسانی:

Bait

beɪt beɪt

گذشته‌ی ساده:

baited

شکل سوم:

baited

سوم‌شخص مفرد:

baits

وجه وصفی حال:

baiting

شکل جمع:

baits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive verb - transitive

طعمه دادن، خوراک دادن، طعمه را به قلاب ماهیگیری بستن، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانه دام

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

People formerly baited chained bears for sport.

در گذشته مردم برای سرگرمی، سگ‌ها را به جان خرس‌های زنجیر شده می‌انداختند.

His wife enjoyed baiting him.

زنش از اذیت و آزار او لذت می‌برد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to bait a trap with meat

(برای جلب حیوان) گوشت (طعمه) در تله گذاشتن

Worms are good fish bait.

کرم برای ماهیگیری گول‌زنه‌ی خوبی است.

In espionage sex is used as a bait.

در جاسوسی از سکس برای به دام‌اندازی استفاده می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bait

  1. noun something for luring
    Synonyms:
    attraction lure temptation enticement inducement allurement trap bribe snare come-on seduction drag shill
  1. verb lure
    Synonyms:
    attract entice tempt seduce allure draw beguile fascinate lead on bedevil
  1. verb needle
    Synonyms:
    tease annoy irritate bother provoke harass badger nag irk torment hound heckle persecute anger gall

ارجاع به لغت bait

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bait» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bait

لغات نزدیک bait

پیشنهاد بهبود معانی