با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bait

beɪt beɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    baited
  • شکل سوم:

    baited
  • سوم شخص مفرد:

    baits
  • وجه وصفی حال:

    baiting
  • شکل جمع:

    baits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    طعمه دادن، خوراک دادن، طعمه را به قلاب ماهیگیری بستن، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانه دام
    • - People formerly baited chained bears for sport.
    • - در گذشته مردم برای سرگرمی، سگ‌ها را به جان خرس‌های زنجیر شده می‌انداختند.
    • - His wife enjoyed baiting him.
    • - زنش از اذیت و آزار او لذت می‌برد.
    • - to bait a trap with meat
    • - (برای جلب حیوان) گوشت (طعمه) در تله گذاشتن
    • - Worms are good fish bait.
    • - کرم برای ماهیگیری گول‌زنه‌ی خوبی است.
    • - In espionage sex is used as a bait.
    • - در جاسوسی از سکس برای به دام‌اندازی استفاده می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bait

  1. noun something for luring
    Synonyms: allurement, attraction, bribe, come-on, drag, enticement, inducement, lure, seducement, shill, snare, temptation, trap
  2. verb lure
    Synonyms: allure, attract, bedevil, beguile, draw, entice, fascinate, lead on, seduce, tempt
  3. verb needle
    Synonyms: anger, annoy, badger, bother, gall, harass, heckle, hound, irk, irritate, nag, persecute, provoke, tease, torment

ارجاع به لغت bait

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bait» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bait

لغات نزدیک bait

پیشنهاد بهبود معانی