گذشتهی ساده:
tormentedشکل سوم:
tormentedسومشخص مفرد:
tormentsوجه وصفی حال:
tormentingشکل جمع:
tormentsزجر، عذاب، شکنجه، آزار، زحمت، عذاب دادن، زجر دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the torment of the mother whose son was dying
عذاب مادری که پسرش درحال مرگ بود
His repeated phone calls had become a torment to us.
تلفنهای مکرر او مایهی رنج ما شده بود.
Jealousy tormented and kept him awake all night.
حسادت او را رنج داد و همه شب بیدار نگه داشت.
Hossein was fat and his friends tormented him about it.
حسین چاق بود و دوستانش بههمیندلیل او را اذیت میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «torment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/torment