فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crucify

ˈkruːsɪfaɪ ˈkruːsɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crucified
  • شکل سوم:

    crucified
  • سوم شخص مفرد:

    crucifies
  • وجه وصفی حال:

    crucifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    بر صلیب آویختن، مصلوب کردن، به دار اویختن
    • - the day they crucified Jesus
    • - روزی که حضرت عیسی را مصلوب کردند
    • - If the teacher sees us, he'll crucify us!
    • - اگر معلم ما را ببیند، پدرمان را در خواهد آورد!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crucify

  1. verb execute; torture near to death
    Synonyms: excruciate, hang, harrow, kill, martyr, martyrize, nail to cross, persecute, rack, torment, torture
    Antonyms: exalt
  2. verb browbeat, destroy with words
    Synonyms: afflict, agonize, bedevil, bother, harrow, ill-treat, lampoon, pan, ridicule, smite, tear to pieces, torment, torture, try, wipe the floor with
    Antonyms: compliment, exalt, laud, praise

ارجاع به لغت crucify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crucify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crucify

لغات نزدیک crucify

پیشنهاد بهبود معانی