فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crucify

ˈkruːsɪfaɪ ˈkruːsɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

crucified

شکل سوم:

crucified

سوم‌شخص مفرد:

crucifies

وجه وصفی حال:

crucifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

بر صلیب آویختن، مصلوب کردن، به دار اویختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

the day they crucified Jesus

روزی که حضرت عیسی را مصلوب کردند

If the teacher sees us, he'll crucify us!

اگر معلم ما را ببیند، پدرمان را در خواهد آورد!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crucify

  1. verb execute; torture near to death
    Synonyms:
    kill torture torment persecute excruciate martyr martyrize hang rack harrow nail to cross
    Antonyms:
    exalt
  1. verb browbeat, destroy with words
    Synonyms:
    ridicule torment afflict bother torture agonize ill-treat try harrow bedevil smite lampoon wipe the floor with tear to pieces pan
    Antonyms:
    praise compliment laud exalt

ارجاع به لغت crucify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crucify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crucify

لغات نزدیک crucify

پیشنهاد بهبود معانی