گذشتهی ساده:
botheredشکل سوم:
botheredسومشخص مفرد:
bothersوجه وصفی حال:
botheringشکل جمع:
bothersاذیت کردن، مزاحم شدن، مخل آسایش شدن، نگران کردن، عذاب دادن، جوش زدن و خودخوری کردن، پاپی شدن، سر به سر گذاشتن، در فکر چیزی بودن، گریبانگیر شدن، زحمت دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I'm sorry to bother you, but could you lend me a few tomans?
از این که مزاحم میشوم پوزش میخواهم، ولی میتوانید چند تومان به من قرض بدهید؟
He keeps bothering Hassan.
مرتبا پاپی حسن میشود.
He doesn't bother about money.
پول برایش مسئلهای نیست.
I never bother to iron my shirts.
هرگز به خودم زحمت اتو کردن پیراهن را نمیدهم.
He can come too; he doesn't bother me.
او هم میتواند بیاید؛ کاری به من ندارد.
نگران شدن، درد سر دادن، حوصله نداشتن، زحمت کشیدن، به زحمت افتادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Please don't bother; we won't stay more than a few minutes.
لطفاً زحمت نکشید؛ ما چند دقیقهای بیشتر نخواهیم ماند.
I didn't want to go to the bother of renting a car.
حوصلهی ماشین کرایه کردن را نداشتم.
She was bothered about her children.
او دلواپس بچههایش بود.
رنجش، پریشانی، عذاب دهنده، مایه زحمت، دردسر، زحمت، مزاحمت، نگرانی، غصه، اشکال، آزار
Go ahead, it's no bother!
اشکالی ندارد، بفرمایید!
Stop bothering me!
دست از سرم بردار!
It is a bother to have to wait so long.
این همه انتظار کشیدن ناراحتکننده است.
Don't bother about the rug!
غصهی فرش را نخور!
It isn't worth the bother.
به دردسرش نمیارزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bother» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bother