با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pick On

pɪk ɑn pɪk ɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B2
    قلدری کردن، اذیت کردن، زور گفتن، پیله کردن، گیر دادن (به کسی)
    • - He gets picked on by the other boys because he's so small.
    • - چون قدش کوتاهه، پسرای دیگه اذیتش می‌کنن.
    • - Bullies pick on younger children.
    • - قلدرها به بچه‌های کوچک گیر می‌دهند.
  • phrasal verb
    برگزیدن، انتخاب کردن
    • - When you have made up your mind, pick on a day when you will not be under much stress.
    • - وقتی تصمیمت را گرفتی، روزی را انتخاب کن که زیاد استرس نداشته باشی.
    • - Pick on a pen.
    • - یک خودکار انتخاب کن.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pick on

  1. phrasal verb Bully, nag
    Synonyms: badger, bait, blame, bully, carp, cavil, criticize, find fault, foment, get at, get to, goad, hector, incite, instigate, pick at, provoke, quibble, start, tease, torment
  2. phrasal verb Select (a person) for a task

ارجاع به لغت pick on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pick on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pick-on

لغات نزدیک pick on

پیشنهاد بهبود معانی