فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Nag

næɡ næɡ næɡ

گذشته‌ی ساده:

nagged

شکل سوم:

nagged

سوم‌شخص مفرد:

nags

وجه وصفی حال:

nagging

توضیحات:

همچنین می‌توان از noodge به‌ جای nag استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

اسب کوچک سواری، اسب پیر و وامانده، یابو، فاحشه، عیب‌جویی کردن، نق زدن، آزار دادن، مدام گوشزد کردن، عیب‌جو، نق‌نقو

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

His wife nags him day and night.

زنش شب‌وروز به او نق می‌زند.

I was nagged by the thought that she would not come.

فکر اینکه ممکن است نیاید، مرا آزار می‌داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a nagging toothache

درد دندان رنج‌آور

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nag

  1. verb harass, bother
    Synonyms:
    annoy bother irritate vex pester tease badger bug harry worry provoke ride hound torment needle heckle irk goad prod urge plague importune egg work on nudge bait berate scold upbraid find fault pick at give a hard time take it out on carp at fuss eat dog hector
    Antonyms:
    please assuage

ارجاع به لغت nag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nag

لغات نزدیک nag

پیشنهاد بهبود معانی