گذشتهی ساده:
naggedشکل سوم:
naggedسومشخص مفرد:
nagsوجه وصفی حال:
naggingهمچنین میتوان از noodge به جای nag استفاده کرد.
اسب کوچک سواری، اسب پیر و وامانده، یابو، فاحشه، عیبجویی کردن، نق زدن، آزار دادن، مدام گوشزد کردن، عیبجو، نقنقو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His wife nags him day and night.
زنش شبوروز به او نق میزند.
I was nagged by the thought that she would not come.
فکر اینکه ممکن است نیاید، مرا آزار میداد.
a nagging toothache
درد دندان رنجآور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nag» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nag